روزي دل من كه تهي بود وغريب....از شهر سكوت به ديار تو رسيد
در شهر صدا كه پر از زمزمه بود .....تنها دل من قصه مهر تو شنيد
چشم تو مرا به شب خاطره برد... در سينه دلم از تو و ياد تو تپيد
خورشيد مني منم ان بوته دشت....من زنده ام از نور تو اي چشمه نور
درياي مني منم آن قايق خرد...ناگه تو مرا ميبري بر ساحل دور..........
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۱:۵۲:۴۶ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
بازم دلم ميخواد ببارم....اينقدر كه تمام شوم ...
راحت شوم از خودم ...از سرد و گرم هاي زندگي...از دردي كه هرگز طبيب و درمان ندارد..
و از بغضي كه همه را از خودش خسته كرده...و از حماقتي كه معنايش را كسي نفهميد..
...راحت شوم و تمام...
گاهي براي كم آوردنها و درمان دردهاي عميق قلبت در زندگي تنها فقط بايد اشك ريخت..
اشك هاي من.. هميشگي اند...و با من همراه اند در تمام لحظه هام....در شادي و غم..
تنهايي و تاريكي... و در تك تك سلولهام جاري اند..
عاشق ترينها نيز درد مرا نميفهمند....هرگز هرگز ...
درد من همين است كه .........چون نمي فهمند...آه آه آه
اينجا راحتم و ميتوانم هم حرف بزنم و هم گريه كنم و هم آه بكشم....
و كسي را هم مجبور به خواندنش نكنم......اينجا كلبه روزهاي تنهايي من است...
و ساحل دريا و اومواج طوفاني قلبم.....
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۱:۵۲:۴۵ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
تو را، گم نخواهــم ڪرد!
درمن، مانده اے
خيلے وقت است ڪه، تو را،جسـتجو ڪرده ام
مے بينے، تا نامت را،مے برم دستـــانم، مے لـــرزد!
چقدر شور بپا ڪرده اے
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۱:۵۲:۴۴ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
خسته ام..هيچي ندارم بگم..
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۱:۵۲:۴۳ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺯ ﭼﯿﺰﻫﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ،
ﻭ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩﻡ ، ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﺮﺩﻡ ،
ﻭﺣﺎﻻ ﺗﺮﺳﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺪﺍﺭﻡ …
ﺍﺯ ” ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ” ﻣﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ …
ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻢ ” ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭﻡ “
ﺍﺯ ” ﺷﮑﺴﺖ ” ﻣﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ …
ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻢ ” ﺗﻼﺵ ﻧﮑﺮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﺷﮑﺴﺖ “
ﺍﺯ ” ﻧﻔﺮﺕ ﻣﺮﺩﻡ ” ﻣﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ،
ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻢ ” ﺑﻬﺮﺣﺎﻝ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﻧﻈﺮﯼ ﺩﺍﺭﺩ “
ﺍﺯ ” ﺩﺭﺩ ” ﻣﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ …
ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻢ ” ﺩﺭﺩ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺷﺪ ﺭﻭﺡ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ “
ﺍﺯ ” ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ” ﻣﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ،
ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻢ ” ﻣﻦ ﺗﻮﺍﻥ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ “
ﺍﺯ ” ﺁﯾﻨﺪﻩ ” ﻣﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ …
ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻢ ” ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺑﻬﺘﺮﯼ ﺳﺎﺧﺖ “
ﺍﺯ ” ﮔﺬﺷﺘﻪ ” ﻣﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ،
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ” ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮﺍﻥ ﺁﺳﯿﺐ ﺭﺳﺎﻧﺪﻥ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ “
ﻭ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺍﺯ ” ﺗﻐﯿﯿﺮ ” ﻣﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ،
ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻢ ” ﺣﺘﯽ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻫﺎ ﻫﻢ ،
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﺮﻡ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﮐﺮﺩ … !
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۱:۵۲:۴۳ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
يادش باشه...خودش ازم خواست تنهاش بذارم...
اتنهاي پايين صفحه سمت راست گاهي آهنگ ميذارم كسي مايل باشه گوش كنه...
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۱:۵۲:۴۲ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
امشب اولين شب از ماه رجب هست...
شب آرزوها....و براي من امشب خاص هست ...چون در حين نااميدي دلم شاد شد و سپاسگزارم خدا رو و فرشته اش رو كه هميشه دلم رو به قدري با كاراش شاد ميكنه كه باورم نميشه.....
اين ساعت رو هرگز فراموش نميكنم و با هم همين الان در اين ساعت از بامداد جمعه دوم رجب رو جشن گرفتيم و خدارو شاكريم و عهد ميبندم كه تا نفس دارم.كنارش هستم و هرگز و هرگز تنهاش نميذارم.....ابدي و جاودانه و خاص دوستش دارم.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۱:۵۲:۴۱ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)