بانوي آسماني
درمن، مانده اے
خيلے وقت است ڪه، تو را،جسـتجو ڪرده ام
مے بينے، تا نامت را،مے برم دستـــانم، مے لـــرزد!
چقدر شور بپا ڪرده اے
برچسب: ،
ادامه مطلب
دست نوشته ها
ﻭﺣﺎﻻ ﺗﺮﺳﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺪﺍﺭﻡ …
ﺍﺯ ” ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ” ﻣﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ …
ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻢ ” ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭﻡ “
ﺍﺯ ” ﺷﮑﺴﺖ ” ﻣﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ …
ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻢ ” ﺗﻼﺵ ﻧﮑﺮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ ﺷﮑﺴﺖ “
ﺍﺯ ” ﻧﻔﺮﺕ ﻣﺮﺩﻡ ” ﻣﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ،
ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻢ ” ﺑﻬﺮﺣﺎﻝ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﻧﻈﺮﯼ ﺩﺍﺭﺩ “
ﺍﺯ ” ﺩﺭﺩ ” ﻣﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ …
ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻢ ” ﺩﺭﺩ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺷﺪ ﺭﻭﺡ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ “
ﺍﺯ ” ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ” ﻣﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ،
ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻢ ” ﻣﻦ ﺗﻮﺍﻥ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ “
ﺍﺯ ” ﺁﯾﻨﺪﻩ ” ﻣﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ …
ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻢ ” ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺑﻬﺘﺮﯼ ﺳﺎﺧﺖ “
ﺍﺯ ” ﮔﺬﺷﺘﻪ ” ﻣﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ،
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ” ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮﺍﻥ ﺁﺳﯿﺐ ﺭﺳﺎﻧﺪﻥ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ “
ﻭ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺍﺯ ” ﺗﻐﯿﯿﺮ ” ﻣﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ،
ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻢ ” ﺣﺘﯽ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻫﺎ ﻫﻢ ،
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﺮﻡ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﮐﺮﺩ … !
اتنهاي پايين صفحه سمت راست گاهي آهنگ ميذارم كسي مايل باشه گوش كنه...
شب آرزوها....و براي من امشب خاص هست ...چون در حين نااميدي دلم شاد شد و سپاسگزارم خدا رو و فرشته اش رو كه هميشه دلم رو به قدري با كاراش شاد ميكنه كه باورم نميشه.....
اين ساعت رو هرگز فراموش نميكنم و با هم همين الان در اين ساعت از بامداد جمعه دوم رجب رو جشن گرفتيم و خدارو شاكريم و عهد ميبندم كه تا نفس دارم.كنارش هستم و هرگز و هرگز تنهاش نميذارم.....ابدي و جاودانه و خاص دوستش دارم.
واسه من آخه مثل تو كي ميشه
آخهكي مثل تو پاك و مهربون
واسه منمثل فرشته ها ميشه
تو يه احساس عجيبي كه برام
معني سادگي و نجابتي
تو يه احساس قشنگي تو برام
تو برام يه عشق با شرافتي
نزار بمونم تو كما به قلب من نفس بده
زندگيمو فقط چشات به من ميتونه پس بده
نزار تو سايه هاي شب بدون تو تموم بشم
بيا تو دستم و بگير هر چي بخواي همون ميشم