🌺🌺
داشت در يك عصر پاييزي زمان ميايستاد
داشت باران در مسير ناودان ميايستاد
با لبي كه كاربرد اصلياش بوسيدن است
چاي مينوشيد و قلب استكان ميايستاد
در وفاداري اگر با خلق ميسنجيدمش
روي سكوي نخست اين جهان ميايستاد
يك شقايق بود بين خارها و سبزهها
گاه اگر يك لحظه پيش دوستان ميايستاد
در حياط خانه گلها محو عطرش ميشدند
ابر، بالاي سرش در آسمان ميايستاد
موقع رفتن كه ميشد من سلاحم گريه بود
هر زمان كه دست ميبردم بر آن، ميايستاد
موقع رفتن كه ميشد طاقت دوري نبود
جسممان ميرفت اما روحمان ميايستاد
از حساب عمر كم كرديم خود را، بعد ما
ساعت آن كافه يك شب در ميان مييستاد
قانعش كردند بايد رفت؛ با صدها دليل
باز با اين حال ميگفتم بمان، ميايستاد
ساربان آهسته ران كارام جانم مي رود
نه چرا آهسته، بايد ساربان ميايستاد
بايد از ما باز خوشبختي سفارش مي گرفت
بايد اصلا در همان كافه زمان ميايستاد
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۱:۵۶:۵۹ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
مرا به باغ و بهاران چه كار دور از تو؟
مرا چه كار به باغ و بهار دور از تو؟
بهار آمده امّا نه سوي من كه نسيم
زند به خرمن عمرم، شرار دور از تو
به سرو و گل نگرايد دل شكستهٔ من
كه سر به سينه زند سوگوار دور از تو
هم از بهار مگر عشق، عذر من خواهد
اگر ز گل شدهام شرمسار دور از تو
به غنچه ماند و لاله، بهار خاطر من
شكفته تنگ دل و داغدار دور از تو
نسيمي از نفست سوي من فرست كه باز
گرفته آينهام را غبار دور از تو
گلم خزانزده آيد به ديدگان كه بهار
خزاني آمده در اين ديار، دور از تو
دلم گرفت، اگر نيستي برم، باري،
كجاست جام مي خوشگوار دور از تو؟
چه جاي صحبت سال و مه و بهار و خزان؟
كه دل گرفتهام از روزگار دور از تو
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۱:۵۶:۵۸ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
ميشه پرنده باشي اما رها نباشي
ميشه دلت بگيره اسير قصه ها شي
حالا كه آسمونم دنياي تازه اي نيست
اون وقت يه جا بشيني محو گذشته ها شي
ترسيده باشي از كوچ اوج و نديده باشي
واسه يه مشت دونه اهلي آدما شي
تو سايه ها بموني درگير سايه ها شي
مفهوم زندگي رو از ياد برده باشي
دلت بخواد دوباره از ته دل بخوني
از ترس ريزش اشك غمگين و بي صدا شي
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۱:۵۶:۵۶ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
خوش خرامان ميروي اي جان جان بيمن مرو
اي حيات و زندگي در بوستان بيمن مرو
اي فلك بيمن مگرد و اي قمر بيمن متاب
اي زمين بيمن مروي و اي زمان بيمن مرو
اين جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است
اين جهان بيمن مباش و آن جهان بيمن مرو
اي عيان بيمن مدان و اي زبان بيمن مخوان
اي نظر بيمن مبين و اي روان بيمن مرو
شب ز نور ماه روي خويش را بيند سپيد
من شبم تو ماه من بر آسمان بيمن مرو
خار ايمن گشت ز آتش در پناه لطف گل
تو گلي من خار تو در گلستان بيمن مرو
در خم چوگانت ميتازم چو چشمت با من است
همچنين در من نگر بيمن مران بيمن مرو
چون حريف شاه باشي اي طرب بيمن منوش
چون به بام شه روي اي پاسبان بيمن مرو
واي آن كس كو در اين ره بينشان تو رود
چو نشان من تويي اي بينشان بيمن مرو
واي آن كو اندر اين ره ميرود بيدانشي
دانش راهم تويي اي راه دان بيمن مرو
ديگرانت عشق ميخوانند و من سلطان عشق
اي تو بالاتر ز وهم اين و آن بيمن مرو
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۱:۵۶:۵۵ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
خداجونم
بهش بگو اين اهنگ رو ميخوام به مناسبت امروز 🎈اين روز خاص 🎈
بهش تقديم كنم
گرشا رضايي.دنيامي
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۱:۵۶:۵۳ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
دست كوتاه من و دامن آن سرو بلند
سايه ي سوخته دل اين طمع خام مبند
دولت وصل تو اي ماه نصيب كه شود
تا ازآن چشم خورد باده و زان لب گل قند
خوش تر از نقش توام نيست در ايينه ي چشم
چشم بد دور ، زهي نقش و زهي نقش پسند
خلوت خاطر ما رابه شكايت مشكن
كه من از وي شدم اي دل به خيالي خرسند
من ديوانه كه صد سلسله بگسيخته ام
تا سر زلف تو باشد نكشم سر ز كمند
قصه ي عشق من آوازه به افلك رساند
همچو حسن تو كه صد فتنه در آفاق افكند
سايه از ناز و طرب سر به فلك خواهم سود
اگر افتد به سرم سايه ي آن سرو بلند
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۱:۵۶:۵۲ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
خدايا تو ميداني امروز چقدر خاص هست
و تو ميدوني احساسم را...
خدايا ازش خييلي دلگيرم قهرم دلشكسته ام ...
خدايا بهش بگو...
N ميگه....با قلب شكسته و تيكه تيكه ام ميگم
♥️تولد تو ” تولد من است
چون وقتي تو ميآيي من زندگي ميكنم…
پس امروز باز هستي و من فقط نفس ميكشم ..و با تولدت بهاري تر ميشويم...
خدايا بهش بگو💖 تولدت مبارك 💖دليل نفسهام♥️
خداي من ارامم كن قلبم از هجرش سخت شكسته...!
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۱:۵۶:۵۰ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
تنهايي با آهنگهاي زيباي ❤آرون افشار❤
آرون افشار...كجايي
سهراب پاكزاد...نورچشمي..
آرون افشار...ثانيه وار
.........
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۱:۵۶:۴۹ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
كاش ماهي بودم
آلزايمر ميگرفتم و
نمي فهميدم چه بر سر احساسم آمده..
ديگر جهان به كارم نمي آيد...
وقتي كه پر شده از بي معرفتي ها و دروغ ها!
خوش به حال ماهي ها...
حافظه شان قدنميدهد حسرت ديروز را بخورند..!
يا استرس فردا را نفس بكشند..
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۱:۵۶:۴۷ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
بازم دريا شد مونس دردام مونس تنهايي هام........!
امان از بي معرفتي و دل بيچاره من !
چه ساده از دلم بريد و رفت......
به كجا بايد برد اين نامردي ها و بي معرفتي ها رو؟
بغض پر از سكوتم رو كجا خالي كنم...!
دل شكسته ام....دل بيچاره ام تنها بود
اومد و دلخوشي داد و تنهاترش كرد و رفت و رفت؟چرا ؟! به چه گناهي ...!خدايا
حتي نفهميدچه گذشت بر من و دلم و احوالم؟
اين رسمش نبود نبود نبود ....خدايا
كجاست رفيق نارفيق...كجاست نامهربان.....؟
من نامهرباني نكردم دلمو زير پاش گذاشتم
راحت از روي دلم رد شد و رفت.!
..اين رسمش نبوووووود....
چرااااااا خداياااااااا.....
پس چي شد اون همه ادعا.....اون همه تعهد..اون همه....همش الكي بود
چون تو هوا بود...چون دلم بدون كاغذ همشو باور كرد ....چون دلم صادق بود
چون من تو كاغذ نبودم....رها شدم....
خدايا متنفرم از دنيات...از آدمات از زمين و زمانت ....از خودم....
خدايااااااااااا تا عمر دارم ميسوزم......ميسوزم اما بي فرياد بي ادعا... ...
ديگه هيچي از من نمونده ...هيچي..........من و يه قلب شكسته و شب و تنهاااااييييي......................
كجاست اون لاف عشق..!
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۱:۵۶:۴۴ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)