اي ساربان آهسته ران ،كارام جانم ميرود
وان دل كه با خود داشتم با دل ستانم مي رود
من مانده ام مهجور ازو،درمانده و رنجور ازو
گويي كه نيشي دور از او در استخوانم مي رود
گفتم به نيرنگ وفسون ،پنهان كنم ريش درون
پنهان نمي ماند كه خون بر آستانم مي رود
محمل بدار اي ساربان ،تندي مكن با كاروان
كز عشق آن سرو روان،گويي روانم مي رود
او مي رود دامن كشان ،من زهر تنهايي چشان
ديگر مپرس از من نشان،كز دل نشانم ميرود
با اين همه بيداد او،وان عهد بي بنياد او
در سينه دارم ياد او،يا بر زبانم مي رود
باز آي و بر چشمم نشين ،اي دل ستان نازنين
كاشوب و فرياد از زمين بر آسمانم مي رود
در رفتن جان از بدن گويند هر نوعي سخن
من خود به چشم خويشتن ديدم كه جانم مي رود
من خود به چشم خويشتن ديدم كه جانم....
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۲:۰۶:۰۰ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
و همچون ديگران رفتي ، ولي من همچنان ماندم
چنان كه آمدم تا انتهاي داستان ماندم
مرا تنها رها كردي شبي و بي خبر رفتي
بلاتكليف ، من بين زمين و آسمان ماندم
تو را گم كرده ام آنگونه كه گم كرده ام خود را
نشاني نيست از تو آنچنان كه بي نشان ماندم
تو با اسب سفيد بال دار آرزو رفتي
و من با چرخش كالسكه در نقش جهان ماندم
نه حالا ، بلكه عمري با دل من اين چنين بودي
نبودي هر زمان بودم ، نماندي هر زمان ماندم
به اخم خود به من گفتي كه از پيشم برو ! رفتم
ولي با چشم هايت لحظه اي گفتي بمان! ماندم
اگر بار گران بودي... اگر نامهربان بودي ...
تو گفتي مي روي اما من اي نامهربان ماندم !
من اي نامهربان ماندم.....
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۲:۰۵:۵۹ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
آنقدر با قلبم از مرامش گفته بودم ...!
شرم دارم ..!
بگويم...
... مرا تنها گذاشت و رفت.......!
.....................................................
هر چه شكفتم تو نديدي مرا
رفتي و افسوس نچيدي مرا
ماندم و پژمرده شدم ريختم
تا كه به دامان تو آويختم
دامن خود را متكان اي عزيز
اين منم اي دوست به خاكم مريز
واي مرا ساده سپردي به باد
حيف كه نشناخته بردي ز ياد
همسفر بادم از آن پس مدام
مي گذرم بي خبر از بام وشام
مي رسم اما به تو روزي دگر
پنجره را باز گذاري اگر
اهنگ زيباي افتخاري.........
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۲:۰۵:۵۸ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
شاعر شعرم مرا تنها گذاشت
او مرا در حسرت فردا گذاشت
غصه اي را بر دلم حك كرد ورفت
پس مرا تنها تر از تنها گذاشت
شمعم وپروانه دورم پر نزد
مرا در حجمي از رويا گذاشت
او كه صبح هر شب تاريك بود
سخت مرا در دل شب جا گذاشت
در شروع قصه اي بودم كه آه....
در دلم زخمي چه بي پروا گذاشت
شعله ي دردي كه مي سوزد مرا
آتشي بر تن دريا گذاشت....آه كه مرا تنها گذاشت ....
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۲:۰۵:۵۶ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
دلم براي يواشكي هامون تنگ شده!!!
يواشكي حرف زدن شبونه تا صبح!!!
گوش دادن به اهنگهاي زيبا و پر از عشقمون از راه دور..!!!
براي اشعار زيبا با لحن ارام و پر از احساس..!!!
براي يهويي ها...براي هيجان يهووويي هاي عاشقانه مون...!!!
با صداي آهسته گفتن
"دوستت دارم" و لرزيدن قلبم از شوق..
❤براي همه چي هاي دونفره مون...❤
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۲:۰۵:۵۶ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
❤براي من❤
يه چيز رو يادت نرود
هيچ انساني ،هيچچيز زندگيش و دنياش رو نميشه ونميتونه فراموش كنه
❤براي تو كه همه زندگيمي❤
دلم براي كسي تنگ است كه دل تنگ است…
دلم براي كسي تنگ است كه طلوع عشق را به قلب من هديه مي دهد…
دلم براي كسي تنگ است كه با زيبايي كلا مش مرا در عشقش غرق مي كند…
دلم براي كسي تنگ است كه تنم آغوشش را مي طلبد…
دلم براي كسي تنگ است كه دستانم دستان پر مهرش را مي طلبد…
دلم براي كسي تنگ است كه سرم شانه هايش را آرزو دارد…
دلم براي كسي تنگ است كه گوشهايم شنيدن صدايش را حسرت مي كشد
دلم براي كسي تنگ است كه چشمانم ، چشمانش را مي طلبد…
دلم براي كسي تنگ است كه اشكهايم را ديده…
دلم براي كسي تنگ است كه تنهاييم را چشيده…
دلم براي كسي تنگ است كه سرنوشتش همانند من است…
دلم براي كسي تنگ است كه دلش همانند دل من است…
دلم براي كسي تنگ است كه تنهاييش تنهايي من است…
دلم براي كسي تنگ است كه محرم اسرار است…
دلم براي كسي تنگ است كه ❤عشق❤ نام اوست…
دلم براي كسي تنگ است كه دل تنگ دل تنگي هايم است
و فقط خودش از دلم.......!
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۲:۰۵:۵۵ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
بزرگي در اين نيست كه كجا ايستاده باشيم، به اين است كه به كدام جهت در حركت باشيم. گاهي بايد در جهت باد و گاهي مخالف با آن حركت كنيم. آنچه مهم است اين است كه بايد حركت كنيم، نه اينكه بياراده در گوشهاي بنشينيم.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۲:۰۵:۵۴ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
اين روزها در خودم گم شدم...
نميفهمم چرااااا....؟
و كسي مرا پيدا نخواهد كرد.....!
خسته ام......!
مغزم ياري ام نميكند.....!
و جوابي براي خودم و بودنم پيدا نميكنم....
فقط....
دلم يك خواب عميق بدون بيداري ميخواهد..خواب ابدي.....!
همين......!
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۲:۰۵:۵۴ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
دستم نه
اما دلم به هنگام نوشتن نام تو ميلرزد!
نميدانم چرا
وقتي به عكس سياه و سفيد اين قاب طاقچهنشين
نگاه ميكنم.
پرده لرزاني از باران و نمك
چهره تو را هاشور ميزند
همخانهها ميپرسند:
اين عكس كوچك كدام كبوتر است
كه در بام تمام ترانههاي تو
رد پاي پريدنش پيداست؟
من نگاهشان ميكنم.
لبخند ميزنم
و ميبارم
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۲:۰۵:۵۳ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
آه.....! پريشان مي شوم وقتي نباشي
از غصه ويران مي شوم وقتي نباشي
مانند يك ماهي جدا از آب و دريا
جان داده بي جان مي شوم وقتي نباشي
همچـون پرنده خستـه و بي آشيانه
بي جا و سامان مي شوم وقتي نباشي
دراين ثبات بي ثبات و امن نا امن
بي شك هراسان مي شوم وقتي نباشي
از اضـطراب و التهاب و بي قراري
ليلي حيران مي شوم وقتي نباشي
رنجور و بيمار از نبودن در كنارت
با مرگ درمان مي شوم وقتي نباشي
اي عشق برايت مي سـرايم تا بداني
از غصه ويران مي شوم وقتي نباشي
.......❤.......
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۲:۰۵:۵۲ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)