دست نوشته ها
كاش يه هوا بودم و با يك نفس به درون ريه هات ميرفتم و تا ابد .......
آري دوستت دارم ماه من
.....
همه گل هاي دنيا تقديم قلب مهربونت.ح..عزيزتر از جانم...
يادت باشد
عاشق را نه شب تهديد مي كند..نه مرگ
فقط فاصله ....
زيباترين حرفت را بگو
شكنجهي پنهانِ سكوتت را آشكاره كن
و هراس مدار از آن كه بگويند
ترانهيي بيهوده ميخوانيد.
چرا كه ترانهي ما
ترانهي بيهودگي نيست
چرا كه عشق
حرفي بيهوده نيست.
حتا بگذار آفتاب نيز بر نيايد
به خاطرِ فرداي ما اگر
بر ماش منتي ست؛
چرا كه عشق
خود فرداست
عشق خود هميشه است....
اي آنكه دوست دارمت اما ندارمت
بر سينه مي فشارمت اما ندارمت
اي آسمان من كه سراسر ستاره اي
تا صبح مي شمارمت اما ندارمت
در عالم خيال خودم چون چراغ اشك
بر ديده مي گذارمت اما ندارمت
مي خواهم اي درخت بهشتي، درخت جان
در باغ دل بكارمت اما ندارمت
مي خواهم اي شكوفه ترين مثل چتر گل
بر سر نگاه دارمت اما ندارمت
من از راهي دور
براي خواندن خواب هاي تو آمده ام،
من از راهي دور
براي گفتن از گريه هاي خويش
راهي نيست،
در دست افشاني حروف
بايد به مراسم آسان اسم تو برگردم،
من به شنيدن اسم تو عادت دارم
من
مشق نانوشته ام به دست ني،
خواندن از خواب تو آموخته ام به راه
من
باران بريده ام به وقت دي،
گفتن از گريه هاي تو آموخته ام به راه
به من بگو
در اين برهوت بي خواب و طي،
مگر من چه كرده ام
كه شاعرتر از اندوه آدمي ام آفريده اند؟
آهنگ زمونه...از خانم هايده...تقديم به خودم و
همه دلشكسته هاي عاشق
💔تار و پود هستيم بر باد رفت
اما نرفت عاشقي ها از دلم
ديوانگي ها از سرم
تا به تو تكيه كردم
پشتمو خالي كردي
رسم دل شكستنو
بدجوري حالي كردي
بيا ببين كه خسته ام
غمين و دل شكسته ام
كوه غرور بودم
حالا به خاك نشستم
حالا به خاك نشستم
خيال ميكردم توبرام پشت و پناهي
با اين همه خستگيهام يه تكيه گاهي
چه آرزوهايي كه بر تو بستم
غرور قلبمو به پات شكستم
ديگه امروز ديدنت خواب و خياله
عشق تو دوباره داشتن حالا اميد محاله
تا به تو تكيه كردم
پشتمو خالي كردي
تو رسم دل شكستنو
بدجوري حالي كردي
بدجوري حالي كردي
بيا ببين كه خسته ام
غمين و دل شكسته ام
كوه غرور بودم
حالا به خاك نشستم
حالا به خاك نشستم
خيال ميكردم توبرام پشت و پناهي
با اين همه خستگيهام يه تكيه گاهي
چه آرزوهايي كه بر تو بستم
غرور قلبمو به پات شكستم
ديگه امروز ديدنت خواب و خياله
عشق تو دوباره داشتن حالا اميد محاله
تا به تو تكيه كردم
پشتمو خالي كردي
تو رسم دل شكستنو
بدجوري حالي كردي
بدجوري حالي كردي
💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔
چه دنياي ساكتي!
ديگر صداي تپش قلب ها غوغا نميكند
بي گمان
همه شكسته اند...
نمي آييي..علي زند وكيلي
گل سنگ.محمد معتمدي
زير سقف دودي...سينا سرلك
راهي براي رفتن...نفسي براي بريدن..
كوله بارم بر دوش...مسافر ميشوم گاهي…
عشقي براي خواندن....بغضي براي شكفتن
خاطراتم در دست...بازيچه ميشوم گاهي…
نگاهي در راه.....اعتمادي پرپر
پاهايم خسته....هوايي ميشوم گاهي…
فكرهاي كوتاه....صبري طولاني
صدايي در باد...زمستان ميشوم گاهي…
روزهاي رفته....ماه هاي مانده
تقويم ام بي تاب....دلم تنگ ميشود گاهي…
جاي پايي سرد...رد پايي گنگ
در اين سايه ي تنهايي....چه بي رنگ ميشوم گاهي
نميدانستم دلتنگي،، دل نازكم ميكند…
انقدر كه به هر بهانه كوچكي چانه ام بلرزد و چشم هايم خيس اشك شود..!!
نميدانستم دلتنگي،، ضعيفم ميكند…
آنقدر كه كوه استوار غرورم را زير بار نديدنت كمر خم كند..!!
نميدانستم دلتنگي،، كودكم ميكند…
انقدر كه در نبودنت ساعتها گوشه اي بنشينم و با همه
دنيا قهر كنم..!!
نميدانستم.....!
🖤 افسوس نميداند كه من از فراقش بيش از يكسال است كه مرده ام و در برزخ دوري اش فقط عذاب ميكشم...
در اين تنهايي تاريك وطاقت سوز
كه تنهايم به سان آن كه انسانش خدا خواند
در اين روزان بي روزن
كه در سينه به جاي دل
دچار حفره اي تاريك وخاموشم
كه مي خواند غم پنهان درون هر نگاهم را؟
در اين صحراي بي پايان
به شب هاي بلند وسرد و خوف انگيز
كه مي گيرد سراغ پرسه هاي بي پناهم را؟
كه مي داند چه سنگين است اين اندوه؟
چه وزني دارد اين بغضي كه راه آمدوشد بر نفس بسته است؟
كه مي داند كه روزوشب
چه زهري مي دود برجاي خون در جوي رگهايم؟
در اين اهريمني شب
هيچكس آيا صدايم ميزند از سمت آفاق سحرگاهي؟
در اين ويرانه آباد ستم بنياد
ندارم انتظار امن آغوشي
بگو آيا نگاه آشنايي هست؟
بگو درازدحام خنده هاي سرد هرجايي
تبسمهاي روح انگيز يار باوفايي هست؟
من از عمق سكوت و ظلمت و سرما به راه افتاده ام ، آيا
رهايي را ،
سحر را ،
صبح صادق را ،
قلندر همرهي ،راه آشنايي هست؟
به شام شوم اين صحرا
كه پوشيده زمين شولايي از برف زمستاني
خدارا ،
يادگار رهنورداني كه سوي امن آبادي سفركردند
نشان از ردپايي هست؟
دراين يلداترين يلداي تاريخ فلات من
هنوز آيا هواي صحبت ياران جاني را صغايي هست؟
سخن كوته
نمي بينم اگر دستي زياري در بشر
آيا خدايي هست ؟💔
زندگي🙂!
✍زندگي كردن كه به همين راحتي ها نيست جان من!
بايد باشد بهانه هايي كه نبودشان نابودت ميكند...
مثل خنده هاي كسي
نگاه خاصي
صدايي
چشم هايي
تكيه كلام هايي...
اصلا آدم بايد براي خودش نيمكت دونفره اي داشته باشد...
تا گاهي اوقات به آن سر بزند...
شب كه شد بايد شب به خيرهايش را بشنود...
بايد باشند كوچه ها و خيابان ها و پياده روهايي كه از قدم هايت خسته شده اند..
فنجان هاي قهوه اي كه فالشان عشق باشد...
ميزي در كافي شاپي بايد شاهد خاطرات آدم باشد...
بايد باشند ريتم ها و موسيقي هايي كه دگرگونت كنند...
حتي بايد بوي عطري خاص در زندگيت حس شود..
دست خطي كه دلت را بلرزاند...
عكسي كه اشكت را درآورد..
بايد همه ي اينها باشند.........
مي گويند هر سن و سالي كه داشته باشي فرقي ندارد
اگر كسي نباشد كه با يادش..چشمانت از شادي يا غم پراشك شود
هرگز زندگي نكرده اي...
N✍...۴:۲۰ بامداد سه شنبه ۲۵ تيرماه....💌