خلوت خيال...!

بكي هست تو .....! ...كه هر شب واسه من مي نويسه و من خوابم ......گاهي هم بيدارم ...

يكي هست كه گاهي اصلا نمي خوابه ....حتي وقتي من دارم از خواب ميميرم !

يكي هست ..نمي شناسمش ولي سماجت داره ....و اونم  سماجتي  شيرين و خنده دار!

نمي خوام ذهنم مشغولش باشه  اما ميشه ...فعلا كه عزيز خودم شده....

وايييييي چه حسي هم خوبه و هم ترس داره و هم خنده داره !

فعلا كليك كرده روي يه جمه دو كلمه اي !!!!!! از من بشنوه اما  من واقعا نمي تونم بگم...

چون اصلا .......ندارم خوب...

ولي دلمم نمي خواد بره ...يجوريايي  دوست داشنتني هست !!!!

اما هيچي ازش نمي دونم  ....چكار كنم بازم دلم .....!

وقتي هست مزاحمه و لي با احترام مزاحمم مي شه !

با احترام نمي ذاره بخوابم ....!

و با احترام از مي خواد حروفي رو سر هم كنم و جمله كاملشو بهش بگم....

عجيبه  اونم منو نمي شناسه و  فقط هي تصوير و گل و  جملات  ...... اي بابا .....!

چي دارم مي گم من!

اما  لامصب  جوري شده كه  دلم براي مزاحمتشم تنگ ميشه !

و هي  نگاه مي كنم كي مياد!

و نميتونم بگم نيا!

يا برو!

موندم با خودمو و دلم و .....خدايا!!!! و هزار دلهره...اگه بمونه و اوني  نباشه كه بايد ياشه...

يا اگه بمونه و خودش باشه ولي بخواد بره.....

 دلم مي خواست يه روز خاص باشه  ولي نيست .....و فكر نمي كنم بشه !!!!!!

تو همان گمشده اي كه دلم مي خواهد و نيستي زبرم....!

تو هموني كه قلبمو مي كني از جاش وقتي مياي سمتم ......

بيا به شهر من!! به كلبه تنهاييم ! غريبگي نكن اي آشناي .....

در شهر  صدا كه پر از زمزمه بود .....تنها  دل من قصه  مهر تو شنيد

چشم تو مرا به شب خاطره برد...  در سينه  دلم  از تو و ياد تو تپيد

خورشيد مني  منم ان بوته  دشت....من زنده ام از  نور تو اي  چشمه  نور

درياي  مني منم ان  قايق  خرد...ناگه  تو مرا  ميبري بر  ساحل دور..........

تا در آن آرام آرام گوش كنم به صداي قلبت

وزندگي كنم در هواي نفس هايت وعاشق تر شوم

ونفس هايم به شماره بيفتند وبيقرارتر شوم

دلم مي خواهد باز تو باشي وفقط من

تو را مي خواهم

دوستت دارم دوستت دارم  دوستت دارم

كنار دريا  چه آرامشي نهفته هست....اونم با كسي كه قلبت فقط براي اون بزنه !!!!!

اينجا رو خيلي دوست دارم...وقتي دلم ميگيره و يا شادم و يا هيجان دارم و هرچي ديگه احساس ميكنم 

سري به اينجا بزنم شايد اوني كه دنبالشم اينجا باشه و منتظرم و يا شايد ببينه من اومدم اونم بياد ...

خلاصه كلبه اسرار درون من هست... دردها و شاديها و گفته ها و نگفته هاي من و خدا و اوني كه نيست ....

من غيراز  اينها كسي را به اين كلبه راه نخواهم داد

غير راز و نياز با تو خدايا  به كسي جواب نخواهم داد

گر همه دنيا خواهان من و مرا تكه تكه كنند هم 

غير عشقم كه تو باشي هرگز مرادشان نخواهم داد