مادرم دلتنگتم!!
قطار ميرود تو ميروي تمام ايستگاه ميرود ومن هنــــوز
سال هاي سال در انتظار تو كنار اين قطار ايستاده ام و همچنان به نرده هاي ايستگاه رفته تكيه داده ام
برچسب: ،
ادامه مطلب
دست نوشته ها
قطار ميرود تو ميروي تمام ايستگاه ميرود ومن هنــــوز
سال هاي سال در انتظار تو كنار اين قطار ايستاده ام و همچنان به نرده هاي ايستگاه رفته تكيه داده ام
بوي دريا مي آيد...
دور كه ميشوم..صداي باران!!!!
بگو تكليفم با چشم هايت چيست؟
لنگر بياندازم و عاشقي كنم..
يا چتر بردارم و دلبري كنم؟!!!!
ديشب خواب روياهاي قشنگت منو مجبور به اين نوشته كرد....ولي حالم خوبه !!!!
صبح كه مي آيد تو مي آيي همنشينم
تمام لحظه هاي من رنگ خورشيد ميگيرد،
و باز تو بر من باليدي تا دوباره زنده شوم از تو .
سلام خورشيد من در لحظه هاي ناب سلام،
پر نور بتاب كه امروز محتاج چشمهاي تو هستم براي بقايم …
روزي دل من كه تهي بود و غريب
از شهر سكوت به ديار تو رسيد
در شهر صدا كه پر از زمزمه بود
تنها دل من قصه ي مهر تو شنيد
چشم تو مرا به شب خاطره برد
در سينه دلم از تو و ياد تو تپيد
در سينه ي سردم ، اين شهر سكوت
ديوار سكوت به صداي تو شكست
شد شهر هياهو ، اين سينه ي من
فرياد دلم به لبانم بنشست
خورشيد مني ، منم آن بوته ي دشت
من زنده ام از نور تو اي چشمه ي نور
درياي مني ، منم آن قايق خرد
با خود تو مرا مي بري تا ساحل دور
كنون تو مرا همه شوري و صدا كنون تو مرا همه نوري و اميد
در باغ دلم بنشين بار دگر اي پيكر تو ، چو گل ياس سپيد
خدايا وقتهايي كه تو با بندگانت خوشي من تنهايم ...يك دوست مي خواهم از جنس خودم ...از جنس قلبم ...
خدايا : دوستي كه از جنس قلب فرشتگانت باشد و مرا در نبودت آرام كند ....من ناهيدم و با خودم تنهايم و حرف مي زنم با روياهايم زندگي مي كنم تا شايد روزي برسد اين كلبه تنهايي من از عطر دوستي پر شود و من ......يعني مي شود !!!!!!!
با نگاهت ميتواني عالمي مجنون كني...اي هزاران كشته از برق نگاه خفته در چشمان تو
دلتنگم ...خيلي زياد...خدايا كي اين دلتنگي هاي من تموم ميشه ..
دلم براي يه جاي زيبا و رويايي تنگه ..يه جا وبا....همه هون چيزي كه دوست داري باشه ...
خدايا!!!!!!!!!!
ميگن باغ بهشت زيباست..آره خيلي زيباست ..چون من اونو توي روياهام ديدم ...رفتم و اونو حس كردم ...درست همون بهشتي است كه ازش حرف مي زنن..
بهشت اون جايي كه آدم دلش مي خواد اونجاباشه...با كسي كه خيلي....و با حسي كه نمي توان ازش حرف زد..
باغ بهشت ...درسته باغ بهشت ...همه چيز در يك كلام ...زيباست..زيباي زيبا....
خدايا !!!!!خواهش مي كنم به مقدساتت قسم !!!
منو ببين!!!حرفامو بشنو!!! به من نظر كن!!!چكار كنم....منو ببر...خسته ام.
خسته شدم مي خواهم در آغوش گرمت آرام گيرم
خسته شدم بس كه از سرما لرزيدم
بس كه اين كوره راه ترس آور زندگي را هراسان پيمودم ،زخم پاهايم به من ميخندد
خسته شدم بس كه تنها دويدم
اشك گونه هايم را پاك كن و بر پيشانيم بوسه بزن
مي خواهم با تو گريه كنم ،خسته شدم بس كه تنها گريه كردم...
كجايي گمشده من؟ كي قرار است از راه برسي اي دوست !!!!
تب و سرما و تاريكي ، به هم آميخت آن روزي كه تو عزم سفر كردي و رفتي!!...
تمام آرزوهايم چوتصويري خيالي از درون ذهن سرد من فرو ريخت!! ...
ناگهان در پشت اين درهاي بسته آسمان خوابيد و من چون كودكي تنها و ترسو....
از پي گمگشته خود سوي تاريكي نظر كردم و برگشتم وخوابيدم وديدم ....
هر طرف يك سايه مبهم كه از من دور مي شد ، در خيالم نقش مي بندد!!! ...
خودم را در خيال آسمان پرواز مي دادم تو را مثل سرابي از ستاره كنج يك تاريكي مطلق تصور كردم و ديدم...
كه از عمق نگاه نا اميد من خودت را پشت يك ابر خيالي جستجو كردي ....
اميد نا اميد ديدن تو لحظه اي از عمق احساس حضورت پر شد و ديدم كه تو هم مثل من تنها و دلسردي...!!!
نگاهت خسته وبي روح !!!.... نگاهت ساده و زيبا!!!....
همانگونه كه يك گل چشمها را سوي خود مي خواند...
تو هم با چشمهاي سرد و پاييزي خزان عمر من را ديدي و رفتي ...
ولي من مانده بودم بر سر آن عهد و ان پيمان ...
ندانستي كه من همراه ديروزم و امروزم اگر بي تو شده فردا همان هستم كه من بودم .....
(عزيز دل من) مهربانم!
امشب با چشم هايت حرف دارم...
امشب حرف هاي دلم را سطر به سطر برايت ميخوانم...
مهربانم ، نميدانم تو را به اندازه نفسم دوست دارم!
يا نفسم را به اندازه تو؟
فقط ميدانم زندگيم تكرار دوست داشتن توست!
و قلب من !!!
جايگاه رفيقي است كه شقايقها حسرت آن را مي خورند.
وقتيكه كسي را واقعا دوست داري !
يك دوست داشتن واقعي!
بدون دروغ بدون غرور، بدون ريا!!!
مي تـــــــواني!!!
با او خود خودت باشي!
مي تواني دردهايت را هر چقدر ناچيز...
بي خجالت با او در ميان بگذاري!
وقتيكه كسي را با تمام وجودت دوست بداري...
آغوشش سايگاه آرامي خواهد بود...
تا خستگي ات را با او به فراموشي بسپاري.
هر وقت دوست داري در آغوشش بگيري...
بي هر مناسبتي بوسه بارانش كني!
شانه هايش رابا بي سروساماني ات سهيم كني...
اشكهايت رابانوك انگشتانش محو...!
عزيزترينم...مهربانم !
مي خواهم براي تو كه بهتريني...
بهترين دوستي باشم كه تاكنون داشته اي.
مي خواهم گوش جان به سخنانت بسپارم..؛
حتي اگردرمشكلات خود غرق شده باشم،
مي خواهم رفيق و يارت باشم،
خواه توانش را داشته باشم، ياخواه نداشته باشم؟
مي خواهم به گونه اي با تو رفتار كنم كه گويي اولين روز تولد توست.
نه آن روز خاص!
تمام روزهاي سال به حرفهايت گوش خواهم داد.
در كنارت مي مانم.هميشه از دور مراقبت خواهم بود.
در مبارزه با زندگي ،
برايت دعا مي كنم...
مي خواهم برايت بهترين مونس و همدمي باشم!
كه تا كنون داشته اي...
امروز، فردا و فرداهاي ديگرتا آخرين لحظه حياتم!
مي پرسي چرا ؟!..
زيرا تو نيز معجزه ي زندگي من بوده اي و هستي...
معجزه اي كه خداوند لطف وجودت را به من داده است!
مهربانم اي خوب
از با تو بودن دل برايم عادتي ساخته...
كه هيچگاه بي تو بودن را باور ندارم!
و باز در پايان حرفهايـــم...
نميدانم تو نيز همين حس را داري يا؟؟؟؟
گــــــاهي...
در زندگي هركس بعضي هايي وجود دارند كه...
يك جور خاص دوست داشتني،و دلنشينن..
انگار خدا جور ديگر آفريده شان...
اصلا نمي توان كه دوستشان نداشت!
اسم اين دوس داشتن را عشق نمي گذارم،
شايد يك دوست داشتن عجيب است.
من اسمش را (عزيز دل كسي بودن ميگذارم)...
و تو عزيز دل من هستي!
(عزيز دل من ...) دوستت دارم هميشگي و پايدار...
نميدانم اين همان عشق هست يا نه...
ولي ميدانم زندگيم به وجود تو گره خورده هست...
و بي تو نفس زندگيم ميگيرد...
ساده و بي ريا ميگويم دوستت دارم...
يك دوست داشتن واقعي!!!
شايد عــشــق همين باشد!!!!
تمام نشده ...ادامه دارد حرفهاي من!!!!!!