سلام خودم ....
برچسب: ،
ادامه مطلب
دست نوشته ها
تو كه نمي داني چه ميگويم روزها با خودم و قلب تنهايم...چه مي فهمي از من...از قلب شكسته و دلتنگي ...هيچ!
مثل اميد و آرزوهاي رفته به باد است..
من اگر حست در وجودم نباشد...دگر هيچ...
مرده ام و زندگي برايم تمام و رو به باد است...
شاعر نيستم كه مثل تو شعر بگويم هر دم..
ليك دل نوشته دارم و حرف دل تنگ زياد است..
مردن اين روزها شده تنها آرزوي من خدايا....
فقط باتو زنده ام كه اگر نيايي روزي همين عمر هم برايم زيادست....
خدا جونم؟؟؟⇑. . .
دله بنده ات گرفته...⇑. . .
داره گريه ميكنه...⇑. . .
نمياي پايين؟؟؟⇑. . .
هيشكي پيشش نيست...⇑. . .
دلش شكسته...⇑. . .
امروز تنها تراز هر روزه ديگه اي شده...⇑. . .
خدايا...؟؟؟⇑. . .
همين الان ميخوامت!!! ⇑. . .
مياي پيشم؟؟؟⇑. . .
مياي يه ذره باهات حرف بزنم؟؟؟⇑. . .
هيچ كسيو امروز ندارم...⇑. . .
تنهام...⇑. . .
خيلي تنها...⇑. . .
خدايا...⇑. . .
اشكامو پاك ميكني؟؟؟⇑. . .
تو ديگه تركم نكن...⇑. . .
منم ببر پيش خودت
از حسادت به كساني كه تو را مي بينند!
مثل آن كاسب خوشبخت محل !
مثل آن مرد فقير سر راه !
مثل همسايه و همكار و رئيس!
از حسادت دل من ميسوزدــ....
از حسادت به محيطي كه در اطراف تو هست!
مثل ماه و خورشيدكه تو را مي نگرند!
مثل آن خانه كه حجم تو در آن جلوه گرست!
مثل آن بستر و آن رخت ولباس كه از عطر تنت سرشارند!
از حسادت دل من مي سوزدــ......
ياد آن روز بخير كه تو را مي بينم............و حتم دارم ازخوشحالي ميميرم...!
مي خواهم هر آنچه دارم و ندارم را به تو بسپارم
و مي دانم تو آن ها را ميزان مي كني
خدايا به آرزوهايم بنگر
من افسوسشان را نمي خورم
در خيالم با آن ها زندگي مي كنم و مي دانم كه تو
مي دانم كه تو آن ها را به وقتش به من هديه خواهي داد
در فكر آنم كه بدي هايم را نيز به تو سپارم
مي دانم كه تو آن ها را به خوبي تبديل مي كني و بازمي گرداني
ولي نمي دانم چگونه
خلاصه كه من برايت زحمت دارم و تو برايم رحمت
مي دانم كه با خود مي گويي تا باشد از اين زحمت ها
خدايا، تو خداي خوب من هستي
و من بنده اي با آرزوهاي زياد....! ممنونم
تو را دارم ، براي هميشه ،اي همنفسي كه با تو نفس ميكشم جان ميگيريم و عاشقانه زندگي ميكنم
عاشق زندگي ام ،چون زندگي من تويي عاشقم ،
عاشق عشقم چون عشق من تويي
عاشق بارانمـ زيرا در زير باران يا با تو هستم يا به ياد تو
عاشق غروبم چون آتش عشقت را در دلم شعله ور ميكند،آرزوهايم را زيباتر ميكند
عاشق همه روزها ، ساعتها و لحظه هاي زندگيم چون تو را دارم عزيزم عزيزمي ، عشقمي ،هستي مني ،
الهي من فداي خنده هايت ، اشكهايت ، نگاه مهربانت ، حرفهايت شوم
بيا در آغوشم ، هيچگاه از كنار من نرو ،هيچگاه دستهايت را جدا نكن از دستهايم ،
عاشق لحظه اي هستم كه در آغوش من به اوج عشق مي رسي و آرام مي شوي و خودت را در وجود عشان عشقم رها مي كني!!!!
هميشه بمان تا من نيز زندگي كنم به عشق بودنت !
به عشق بودنت ساليان سال زندگي كردن را دوست دارم ، دلم نميخواهد هيچگاه بميرم ، عاشق تو بودن را دوست دارم !!
چشمانم را مي بندم تا لبهايت را بر روي لبانم بگذاري!! تا به اوج عشق برسيم ، تا بگويم به تو كه لبهايت به شيريني روزهاي زيباي زندگيست ، آغوشت آخرين سرپناهم در لحظه هاي عاشقيست!
بيشتر نگاهم كن ، كه نگاهت مرا ديوانه ميكند ، بگذار من ديوانه ،ديوانه شوم ، از اينكه با توام همان ليلي عشق مجنون قصه ها شوم بيشتر نگاهم كن… هميشه در كنارم بمان مرد روياهاي من....!
وقتي مخاطبش عصبانيه , ناراحته , ميخواد داد بزنه
وايسه روبروش بگه
تو چشام نيگا كن , بهت ميگم تو چشام نيگا كن
حالا داد بزن , بگو از چي ناراحتي
بعد مخاطب داد بزنه , گله كنه , فرياد بكشه , گريه كنه
حتي با مشتاي زنونه ش بكوبه تو بغله مرد
آخرش خسته ميشه ميزنه زير گريه
همونجا بايد بغلش كنه
نذاره تنها باشه
حرف نزنه ها , توضيح نده ها
كل كل نكنه ها , توجيه نكنه ها
فقط نذاره احساس كنه تنهاست
مرد بايد گاهي وقتا مردونگيشو با سكوت ثابت كنه
با بغلش !!!
مثل فرشته روياي من!
صبحي تازه
پنجره اي رو به خورشيد
چشماني منتظر
و دلي چون هميشه عاشق.
اخم نكن مهربان من
اگر نجواهايم تو را مي آزارد
سكوت مي كنم
تا ابد و تا آخرين لحظه باران.
برايت با ذره ذره وجودم
مي نويسم
شايد زيبا نباشد
اما از لحظه لحظه زندگي در كنار تو مي گويم
تو و بودت برايم هر روز، نامه اي تازه مي آفريند.
صبحگاهي با نسيم دل انگيز تو
و شبانگاهي كه دوست دارم باز در آغوش مهربانت آرام بگيرم
چون شبنم بر روي برگ
همچو موج بر دريا
و مه بر جنگل سبز.
دوست دارم هر لحظه هر آن بگويم دوستت دارم
و انعكاس صدايم را با باران چشمانم حس كني .
دوست دارم هميشه در كنارم باشي
و عطر نفسهايت را با گلهاي سرخ باغچه تنهاييم حس كنم.
دوست دارم با خيال تو بخوابم و با نسيم بوسه هايت بيدار شوم
و باز تو باشي و من و يك دفتر پر از خاطرات عاشقانه .
دوست دارم آخرين غزل عمرم نيز چون اين نامه تمام شود
با نجوايي از دلي تنها و رسوا.
چشمانم را مي ببندم و بازمي گويم :
دوستت دارم مونس قلبم
دوستت دارم همدم همه عمرم
دوستت دارم هم آواز شبهاي بارانيم ...كجايي!