خلوت خيال...!

امشب از آسمان ديده‌ي تو
روي شعرم ستاره مي‌بارد
در سكوت سپيد كاغذ‌ها
پنجه‌هايم جرقه مي‌كارد

شعر ديوانه‌ي تب‌آلودم

شرمگين از شيار خواهش‌ها
پيكرش را دوباره مي‌سوزد
عطش جاودان آتش‌ها

آري، آغاز دوست‌داشتن است
گر چه پايان راه ناپيداست
من به پايان دگر نينديشم
كه همين دوست‌داشتن زيباست

از سياهي چرا حذر كردن
شب پر از قطره‌هاي الماس است
آنچه از شب بجاي مي‌ماند
عطر سكر آور گل ياس است

 آه، بگذار گم شوم در تو
كس نيابد ز من نشانه من
روح سوزان آه مرطوبت
بوزد بر تن ترانه‌ي من

آه، بگذار زين دريچه‌ي باز
خفته در پرنيان رؤيا‌ها
با پر روشني سفر گيرم
بگذرم از حصار دنيا‌ها

داني از زندگي چه مي‌خواهم
من تو باشم، تو، پاي تا سر تو
زندگي گر هزارباره بود
بار ديگر تو، بار ديگر تو

آنچه در من نهفته دريايي‌ست
كي توان نهفتنم باشد
با تو زين سهمگين توفاني

كاش ياراي گفتنم باشد

بسكه لبريزم از تو، مي‌خواهم
بدوم در ميان صحرا‌ها
سر بكوبم به سنگ كوهستان
تن بكوبم به موج دريا‌ها

بسكه لبريزم از تو، مي‌خواهم
چون غباري ز خود فرو ريزم

زير پاي تو سر نهم آرام
به سبك سايه تو آويزم

آري، آغاز دوست داشتن است
گر چه پايان راه ناپيداست
من به پايان دگر نينديشم
كه همين دوست داشتن زيباست

                          💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕

 جان جانان ،،،،،،

چه خوش خيال است

فاصله را مي گويم

به خيالش تو را از من دور كرده

نمي داند جاي تو امن است

اينجا در ميان دل من،،،،

،،،،،،،،

اعتــــراف مي كنـــم ..!
محتــــاج حس”نفس”هاي توام …
ممنوعه ترينم باش اما .!
بــاور كــن كـــه ..
دلتنگيِ تــــو ..!
بـــراي مـــن ..
مـــرگ تــدريجي اســـت ……؟!؟

ولنتاين مبارك⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘💖⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘

عشق خاص من.............

❤❤❤

زندگي يعني همين امروز همين حالا
يعني در آغوشت تا هميشه تا فردا
زندگي يعني نگاه تو
كوك كردن قلبم با صداي تو
دل دادن به آهنگ دل پاكت،،،،

                                ❤❤❤

نه! نگفتم دوستت دارم، ولي جانم تويي
خالق هر لحظه از اين عشق پنهانم تويي
-با نگاهت داغ يك رؤياي شيرين بر دلم‌
مي‌نشاني تا بفهمم حكم ويرانم تويي
بي‌قراري مي‌كند در شعر هم رؤياي تو
باعث بي‌تابي چشمان گريانم تويي
آمدي تا من فقط مومن به چشمانت شوم
�ربّنا و آتنا�‌ي بين دستانم تويي
گرگ‌هاي چشم تو، آدم به آدم مي‌درند
من نمي‌ترسم از آن وقتي كه چوپانم تويي
عشق ِ دورم از كجاي قلعه‌ام وارد شدي؟
كه نديدي در حريمم، ماه و سلطانم تويي
درد يعني حرفي از نام تو در اين شعر نيست
من غلط كردم نگفتم! دين و ايمانم تويي
نه زليخا هم نمي‌فهمد همين حال مرا
تا جهنم مي‌روم حالا كه شيطانم تويي
در غزل‌هايم شكستم، ذره ذره… راضي‌ام
منزوي باشم، نباشم، حرف پايانم تويي
تا قيامت در ميان سينه حبست مي‌كنم
تا قيامت حسرت چشمان حيرانم تويي

💖💖ماه و سلطانم تويي💖💖

خدايا  از قلبم بهش بگو  اگه بازم هنوز قلبش قبول نميكنه

ميشود تنها شويم يك بوسه از چشمت كنم؟
حلقه ي پيوندمان را دزدكي دستت كنم؟
ميشود هر ثانيه نام مرا نجوا كني؟
من بگويم “جان” ولي با بقيه بدتا كني؟
ميشود آغوش تو منزلگه جانم شود!؟
چشم تو جانم بگيرد عشق مهمانم شود؟
ميشود مردم بدانند من چقد ديوانه ام؟
جز تو ديگر هيچ بينم با همه بيگانه ام.؟!
آنقدر ديوانه ام تا هر كه ميبيند مرا
آه تلخي ميكشد با خنده ميپرسد چرا؟

بالاﺧﺮﻩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ
ﺁﻥ ﺷﺐﻫﺎيي ﮐﻪ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ
ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﻮ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺑﻤﺎﻧﻢ
ﺳﺮﺕ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ
ﻭ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭﺕ
چقدﺭ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﻫﺴﺘﻢ 

........

شب وقتي زيبا است كه بداني
يك نفر، يك جايي از اين دنيا
با تصويرسازي آغوش تو به خواب رفته است
و چه زيباتر مي‌شود وقتي كه آن يك نفر
هماني باشد كه تو هم هرشب
در خيال خودت در آغوشش مي‌گيري

بي تو امشب بي قراري ميكنم
بحر دل از ديده جاري ميكنم

بي تو امشب با دلي تنگ آمدم
شيشه در آغوش چو سنگ آمدم

اي نگاهت نقطه آغاز من
اي صدايت همدم همراه من

تا به كي در هجر تو زاري كنم
در شكست دل عزاداري كنم

من به دنبال صدايت آمدم
شهرها در رد پايت آمدم

خانه از نورت چراغان مي شود
آسمان لبريز باران مي شود ...

.خداي مهربانم مگر نمي بيني  برايش چقدر دلتنتگم‌ .....بگو چه كنم😢