بيا وقتي براي عشق هورا مي كشد احساس
بيا وقتي براي عشق هورا مي كشد احساس
به روي اجتماع بغض حسرت گاز اشك آور بيندازيم
بيا با خود بينديشيم
اگر يك روز تمام جاده هاي عشق را بستند
اگر يك سال چندين فصل برف بي كسي باريد
اگر يك روز نرگس در كنار چشمه غيبش زد
اگر يك شب شقايق مرد
تكليف دل ما چيست؟
و من احساس سرخي مي كنم چنديست
و من از چند شبنم پيشتر خواب نزول عشق را ديدم
چرا بعضي براي عشق دلهاشان نمي لرزد
چرا بعضي نميدانند كه اين دنيا به تار موي يك عاشق نمي ارزد
چرا بعضي تمام فكرشان ذكر است
و در آن ذكر هم ياد خدا خاليست
وگويي ميوه ي اخلاصشان كال است
چرا شغل شريف و رايج اين عصر رجاليست
چرا در اقتصاد راكد احساس اين مكاره بازاران صداقت نيز دلاليست
كاش ميشد لحظه اي پرواز كرد
حرفهاي تازه را آغاز كرد
كاش ميشد خالي از تشويش بود
برگ سبزي تحفه ي درويش بود
كاش تا دل مي گرفت و مي شكست
عشق مي آمد كنارش مي نشست
كاش با هر دل دلي پيوند داشت
هر نگاهي يك سبد لبخند داشت
كاش كه اين لبخند ها پايان نداشت
سفره ها تشويش آب و نان نداشت
كاش مي شد ناز را دزديدو برد
بوسه را با غنچه هايش چيد و برد
كاش ديواري ميان ما نبود
بلكه ميشد آن طرف تر را سرود
كاش من هم يك قناري ميشدم
در تب آواز جاري ميشدم
بال در بال كبوتر ميزدم
آن طرفتر ها كمي سر ميزدم
با پرستو ها غزل خوان ميشدم
پشت هر آواز پنهان ميشدم
كاش هم رنگ تبسم مي شدم
در ميان خنده ها گم مي شدم
آي مردم من غريبستانيم
امتداد لحظه اي بارانيم
شهر من آن سو تر از پرواز هاست
در حريم آبي افسانه هاست
شهر من بوي تغزل مي دهد
هر كه مي آيد به او گل ميدهد
دشت هاي سبز وسعت هاي ناب
نسترن نسرين شقايق آفتاب
باز اين اطراف حالم را گرفت
لحظه ي پرواز بالم را گرفت
مي روم آن سو تورا پيدا كنم
در دل آينه جايي وا كنم
....
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید: