علت وجودم
سينهام از عشقت اي جان، جز دل ويران ندارد
اين دل ويرانه گنجي، جز تو در پنهان ندارد
برچسب: ،
ادامه مطلب
دست نوشته ها
سينهام از عشقت اي جان، جز دل ويران ندارد
اين دل ويرانه گنجي، جز تو در پنهان ندارد
دارم سخني با تو و گفتن نتوانم
وين درد نهان سوز نهفتن نتوانم
تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت
من مست چنانم كه شنفتن نتوانم
شادم به خيال تو چو مهتاب شبانگاه
گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم
با پرتو ماه آيم و، چون سايه ديوار
گامي از سر كوي تو رفتن نتوانم
دور از تو من سوخته در دامن شبها
چون شمع سحر يك مژه خفتن نتوانم
فرياد ز بي مهريت اي گل كه درين باغ
چون غنچه پاييز شكفتن نتوانم
اي چشم سخن گوي تو بشنو ز نگاهم
دارم سخني با تو و گفتن نتوانم
دوستت دارم
و پنهان كردن آسمان
پشت ميلههاي قفس
آسان نيست
آنچه كه پنهان ميماند خون است
خون است و عسل
كه به نيش زنبوري
آشكار ميشود
دوستت دارم
و نقشهاي از بهشت را ميبينم
دورادور
با دو نهر از عسل
كه كشان كشان
خود را به خانه من ميرسانند
تو نه مهتاب و نه خورشيدي و نه دريايي
تو همان ناب ترين جاذبه ي دنيايي
تو پر از حرمت باراني و چشمت خيس است
حتم دارم كه تو از پيش خدا مي آيي
مثل اشعار اهورايي باران پاكي
و به اندازه ي لبخند خدا زيبايي
خواستم وصف تو گويم همه در يك رويا
چه بگويم كه تو زيبا تر از آن رويايي
مثل يك حادثه ي عشق پر از ابهامي
و گرفتار هزاران اگر و امايي
اي تو آن ناب ترين رايحه ي شعر بهار
تو مگر جام شرابي كه چنين گيرايي؟
من به اندازه ي زيبايي تو تنهايم
تو به اندازه ي تنهايي من زيبايي
عاشقي را چه نيازست به توجيه و دليل
كه تو اي عشق همان پرسش بي زيرايي
چه زيبا در خلوت خيالم قدم ميگذاري.
و عاشقانه در نيمه شب هاي قلبم ميتازي..
قلبم را چنان با خودت ميبري كه گويي هرگز در سينه من نبوده..
تمام من شدي ...ديگر لحظه اي نيست كه تو را نبينم..
به هر سويي كه خيالم ميرود آغاز و پايانش تويي ..
ار خلوت خيالم نرو ...بمان كه بي تو تنهاي تنهايم ...H جانم ..
همدم و هم نفس لحظه هايم از دور ...
هركجا باشي پادشاه تمام و كمال قلبمي...
و همه خيال من مال توست اي زيباتترين رويا...
در خلوتم بمان ....من جانم را برايت كنار گذاشته ام...!
مي دانم بيداري و داري بهم فكر ميكني...و حتي اگه خواب هم باشي
بازهم روياي من تو را همراهي ميكند..
خواب به چشمانم نمي آيد عزيزم.
اخر مگر ميشود تو را داشت و در كنارم نداشت...
قلبم را بودنت ارامش ميدهد..فاصله ها سنگين است
سينه ام دلتنگي راا نميتواند تحمل كند...
دوريت جانم را ميگيرد.
اي همه روياي زيبايي
كاااااش بدوني كه چقدر...دوستت دارم...دوستت دارم...دوستت دارم
تا وقتي هستي ماه من
نگاه به ماه نميكنم
بذار همه نگاش كنن
من اشتباه نميكنم
قسم به تار موي تو
هرگز گناه نميكنم
چه زيباست
كه تو تنها نيــــــــــــاز من باشي
چه عاشقانه است
كه تو تنها آرزويـــــــــــــــم باشي
چه رؤيايي است
اين لحظه هاي نــــــــــــــــاب عاشقي
من همه زيبايي عاشقانه و رؤيايي را فقط با تو حس مي كنم
فقط با تو
اي زيبــــــــــــــــــــــــاترين واژه ي قلبم ...
H من....
دلم براي روزهاي بدون كرونا عجيب تنگ شده...همان روزهايي كه دنيايي از دغدغه هاي جورواجور روحمان را اذيت ميكرد...همان روزهلي سبز ولي پر از دغدغه...گاهي ما ادمها همش ميخواييم زمان رو هل بديم و به جلوتر بفرستيم زيرا هميشه منتظر بهتر از قبل هستيم غافل از اينكه كمي آنطرف تر ناگهان پا در دنيايي خواهيم گذاشت كه هرگز تصورش هم در ذهنمان نمي آمد...آري مثل همين يه ريزه ويروس....خداي من ببين چه برسر ما اورده...قلبمان را روحمان و حتي جسممان را درگير خودش كرده...
و اينجاست كه دلمان پرواز ميخواهد گاهي نه به جلو بلكه به عقب زيرا كه نميدانيم جلوتر باز چه در انتظار ماست...خدايا...مارا به روزهاي سبز برسان..خدايا ارامش ميخواهيم...خدايا عشق ميخواهيم...و
روزهاي دور از كرونا........!
نميدونم چي گفتم ولي قلبم كمي سبكتر شد ....بي شك اينها حرفاي شما هم هست....پس به اميد روزهاي بدون كرونا.....و سبز...