دست نوشته ها
تو را دارم ، براي هميشه ،اي همنفسي كه با تو نفس ميكشم جان ميگيريم و عاشقانه زندگي ميكنم
عاشق زندگي ام ،چون زندگي من تويي عاشقم ،
عاشق عشقم چون عشق من تويي
عاشق بارانمـ زيرا در زير باران يا با تو هستم يا به ياد تو
عاشق غروبم چون آتش عشقت را در دلم شعله ور ميكند،آرزوهايم را زيباتر ميكند
عاشق همه روزها ، ساعتها و لحظه هاي زندگيم چون تو را دارم عزيزم عزيزمي ، عشقمي ،هستي مني ،
الهي من فداي خنده هايت ، اشكهايت ، نگاه مهربانت ، حرفهايت شوم
بيا در آغوشم ، هيچگاه از كنار من نرو ،هيچگاه دستهايت را جدا نكن از دستهايم ،
عاشق لحظه اي هستم كه در آغوش من به اوج عشق مي رسي و آرام مي شوي و خودت را در وجود عشان عشقم رها مي كني!!!!
هميشه بمان تا من نيز زندگي كنم به عشق بودنت !
به عشق بودنت ساليان سال زندگي كردن را دوست دارم ، دلم نميخواهد هيچگاه بميرم ، عاشق تو بودن را دوست دارم !!
چشمانم را مي بندم تا لبهايت را بر روي لبانم بگذاري!! تا به اوج عشق برسيم ، تا بگويم به تو كه لبهايت به شيريني روزهاي زيباي زندگيست ، آغوشت آخرين سرپناهم در لحظه هاي عاشقيست!
بيشتر نگاهم كن ، كه نگاهت مرا ديوانه ميكند ، بگذار من ديوانه ،ديوانه شوم ، از اينكه با توام همان ليلي عشق مجنون قصه ها شوم بيشتر نگاهم كن… هميشه در كنارم بمان مرد روياهاي من....!
وقتي مخاطبش عصبانيه , ناراحته , ميخواد داد بزنه
وايسه روبروش بگه
تو چشام نيگا كن , بهت ميگم تو چشام نيگا كن
حالا داد بزن , بگو از چي ناراحتي
بعد مخاطب داد بزنه , گله كنه , فرياد بكشه , گريه كنه
حتي با مشتاي زنونه ش بكوبه تو بغله مرد
آخرش خسته ميشه ميزنه زير گريه
همونجا بايد بغلش كنه
نذاره تنها باشه
حرف نزنه ها , توضيح نده ها
كل كل نكنه ها , توجيه نكنه ها
فقط نذاره احساس كنه تنهاست
مرد بايد گاهي وقتا مردونگيشو با سكوت ثابت كنه
با بغلش !!!
مثل فرشته روياي من!
صبحي تازه
پنجره اي رو به خورشيد
چشماني منتظر
و دلي چون هميشه عاشق.
اخم نكن مهربان من
اگر نجواهايم تو را مي آزارد
سكوت مي كنم
تا ابد و تا آخرين لحظه باران.
برايت با ذره ذره وجودم
مي نويسم
شايد زيبا نباشد
اما از لحظه لحظه زندگي در كنار تو مي گويم
تو و بودت برايم هر روز، نامه اي تازه مي آفريند.
صبحگاهي با نسيم دل انگيز تو
و شبانگاهي كه دوست دارم باز در آغوش مهربانت آرام بگيرم
چون شبنم بر روي برگ
همچو موج بر دريا
و مه بر جنگل سبز.
دوست دارم هر لحظه هر آن بگويم دوستت دارم
و انعكاس صدايم را با باران چشمانم حس كني .
دوست دارم هميشه در كنارم باشي
و عطر نفسهايت را با گلهاي سرخ باغچه تنهاييم حس كنم.
دوست دارم با خيال تو بخوابم و با نسيم بوسه هايت بيدار شوم
و باز تو باشي و من و يك دفتر پر از خاطرات عاشقانه .
دوست دارم آخرين غزل عمرم نيز چون اين نامه تمام شود
با نجوايي از دلي تنها و رسوا.
چشمانم را مي ببندم و بازمي گويم :
دوستت دارم مونس قلبم
دوستت دارم همدم همه عمرم
دوستت دارم هم آواز شبهاي بارانيم ...كجايي!
خونه به خونه كوچه به كوچه هرجا بِرِي دُنبالِ تُوم
سايه به سايه شونَه به شونَه هرجا بِرِي وا گَرِ تُوم
مَرَه پيشُوم بينين كِنارُم حرف دِلُم واتو بِگَم
سِرِّ دِلِ خو دردِ دِلِ خو از عشقِ پاكِ تو بِگَم
دَستُم تو دَستِت چِشمُم تو چِشمِت اي جان بَشُم قربون سَرِت
حُسنِ جِمالِت صورتِ ماهِت هَميشه هَستَم در بَرِت
دِلُم تو سينه اَگِنت بَهونَه اِي عزيز ماهِ يَكدونه
دِل بي تو هيچِن بيشتِر از هيچِن از عشقِت اَبو ديوونَه
و چه تلخ و غم انگيز است دور از تو بودن و براي تو گريستن ... !
اي كاش مي دانستي بدون تو مرگ گواراترين زندگيست ... !
بدون تو و به دور از دستهاي مهربانت زندگي چه تلخ و ناشكيباست ...!
ثانيه ها را با تو نفس كشيدن ... زندگي را براي تو خواستن ... !
چه زيباست عاشقانه ها را براي تو سرودن ... !
بدون تو چه محال و نا ممكن است زندگي... !
چه زيباست بيقراري براي لحظه ي آمدن و بوئيدنت ... !
براي با تو بودن و با تو ماندن ... براي با هم يكي شدن ... !
كاش به باور اين همه صداقت و يكرنگي مي رسيدي...!
اي كاش مي دانستي مرز خواستن كجاست ...!!!!
و اي كاش مي ديدي قلبي را كه فقط براي تو مي تپد ...
به خدا حافظي تلخ تو سوگند نشد
كه تو رفتي ودلم ثانيه اي بند نشد
لب تو ميوه ممنوع ولي لبهايم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل كند نشد
با چراغي همه جا گشتم وگشتم در شهر
هيچ كس هيچ كس اينجا به تو مانند نشد
هر كسي در دل من جاي خودش را دارد
جانشين تو در اين سينه خداوند نشد
خواستند از تو بگويند شبي شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد!
كــسي چـــه ميــدانــد...
امــروز چــند بــار فــرو ريــخــتم
از ديــدن كــسي كــه....
فـقطـ لـباس هايـش شـبـيه تـو بـود !!
همين دلواپسي زيباست !!!
همين شوريدگي،
شب زنده داري ،چشم راهي،
چونان ديدار تو زيباست!
تو را از باد مي پرسم ،
نمي يابمــــ
تو را در ابر مي جويم ،
نمي يابمـــ
تو را در غنچه مي بويم ،
نمي يابمـــ
همينجايي و هستي مطمئناً ،
ولي من سخت بي تابم،
تصور مي كنم جانا !
كه هر شب پيش من هستي ،
و من از هستي ات مستمــ
تو هر شب تازگي داري!
و در قحط محبت
نور مي باري !
تو را دلواپسم جانا!
همين دلواپسي زيباست!!!!!!!
نمي دانمت كيستي و كجايي !ولي برايت دلواپسي زيباست!
خاطرات بخش عمده زندگي من و همه آدمهاست ...
بعضي وقتها خودم را بين خاطراتم گم و گاهي پيدا مي كنم..
گاهي غرق اشك و گاهي خنده اي بر لبانم جاري مي شود!!
كودكي ،نوجواني ،جواني،ميانسالي و وووووووو.......
خاطرات آدمهايي كه بودندو الان نيستند!!
اونايي كه بودند و الان هم هستند !!
اونايي كه نبودند و الان هستند!!
آري ! دنياي عجيبي است!
من نسبت به هركدوم از آدمهاي خاطراتم حسي دارم ... اما متفاوت ...
خوب ها رو هميشه يادمه ...بدها رو هم هميشه يادمه ...و خيلي خوبها هم...
هر روز ورقي است از دفتر روزگار ....و جزيي از دنيايي خاطره!