...تنهاترين بهانه ي دنياي من تويي
در رو بروي آينه زيباي من تويي
وقتي كه از تمام جهان خسته مي شوم
آغوش دلنشين و پذيراي من تويي
با بوي سيب خنده ي تو زنده مي شوم
يوسف گمشده ام و عيساي من تويي
وقتي به شام آخر خود فكر مي كنم
احساس مي كنم كه يهوداي من تويي
بر لوح سرنوشت من امضاي چشم توست
مُهر نماز و خاتَمِ طُغراي من تويي
وقتي كه زير گوش خدا حرف مي زنم
راز و نياز و ناله و نجواي من تويي
شيرين ترين حماسه ي دنياي تو منم
مجنون ترين تغزل شيواي من تويي
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۲:۰۶:۲۱ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
🌹🌹🌹🌹ح❤جانم🌹🌹🌹🌹
نمي دانم كه دانستي دليل گريههايم را،
نميدانم كه حس كردي سكوتم را
ولي دانم كه ميداني من عاشق بودم و هستم.
وجود سادهات بوده كه من اينگونه دل بستم.
عزيزم هميشه عشق من هستي و خواهي بود.
روز مرد و روز عشق مبارك نفسم... در قلبم هستي و تا ابد خواهي ماند جانانم..❤.
بي وقفه و جاودانه دوستت دارم..مرد مهربان قلبم...
❤❤در❤❤❤قلب مني❤❤❤تاابد❤❤
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۲:۰۶:۲۱ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
ما دو نفريم
دو نفر بــراي همه چيز
بــراي دوست داشتن
بــراي درد كشيدن
بــراي ساعتهاي خوشي
دو نفر بــراي بردن و باختن
تنها دو نفر
❤روز عشق مبــارك❤
⚘⚘⚘⚘⚘⚘
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۲:۰۶:۲۰ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
سلام.ماه تابانم ...حال خوب هرشبم..همدم لحظه هام..
كجايي دلم برات هنوز نرفته تنگه...خييييلي
تنهايي و بدون تو بودن رو دوست ندارم..دنيايي كه حس كنم ح جان عزيزم يكم دور هست و صداشو نشنوم برام دنيا نيست زندانه....قفسه....و دلم ميخواد پرواز كنم و بيام توي قلبت ..خيييلي دوستت دارم عزيزتر از جااااانم...اينو بدون هرگز لحظه اي رد نميشه كه تو پيش روم نباشي...عاشقترينم....
يلدات بازم مبارك ....جان و جانانم....
🍉آخ تو شب يلداي مني🍉
🍉ديوووونه دوست داشتني🍉
.... ۱:۳۰.... بامداد سه شنبه.
...
سلام ..حس يلدايي من...تمام زندگيم..
شب يلدا شد و ميلاد خوش ايزد مهر
زايش نور از اين ظلمت تاريك سپهر
شب يلدا شد و آمد مه دي سوي مدار
چو گل آويخته بر طره گيسوي نگار
شب يلدا شد و بر سفره دل باده عشق
رخ معشوقه و مدهوشي دلداده عشق
شب يلدا شد و گرمست تب ناز و نياز
عشوه از دلبر و عاشق به ميان سوز و گداز
دل عاشق شده خون چون دل ياقوت انار
تا بديده لب چون پسته گلخنده يار
...
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۲:۰۶:۱۹ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه
نه هرگز هرگز
بي تو حتي شب من ماه ندارد
پاي سست و تن فرسوده ام آخر كه به آن كوچه دگر راه ندارد
بي تو يك شب من تنها هوس كوي تو كردم
هوس موي تو بوي تو وروي تو كردم
سر سجاده ي خود تا به سحر گاه نشستم
بند از پاي گسستم
چشم ها بستم و در خويش شكستم
گله كردم ز نگاهت
آن دو چشمان سياهت
بوسه ي گاه به گاهت
گله كردم به خدايت
بي تو شب ماه ندارد
ابر هم گاه ندارد
به سحر راه ندارد
در بساط آه ندارد
دل سنگي كه تو داري بخدا شاه ندارد
دوش گفتم به خدايت
كه شب و روز ندارم
كه ز دستت نفسم حبس در اين سينه و مبهوت نگاه و همه جانم نگران است
نيمه شب بود و هوا رام
قطره ي اشك خدا پنجره را شست
چشم ها خيس پاي ها سست
لرزه افتاد به جانم تو كجايي
نگرانم
نكند باد بيايد حالت موي تو بر هم بزند
يا بخرامد در اتاقي كه تو خوابي
نكند زوزه ي يك گرگ ز سرت خواب پراند
نگرانم نگرانم
من پر از دغدغه و شب پر از آرامش و محجوب
من قسم ميخورم اين بار به آرامش اين شب
به سياهي سماوات
به كواكب
به سيارات
حذر از عشق ندارم
سفر از پيش تو هرگز نتوانم
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۲:۰۶:۱۸ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد
همه انديشه ام انديشه فرداست
وجودم از تمناي تو سرشار است
زمان در بستر شب خواب و بيدار است
هوا آرام، شب خاموش، راه آسمان ها باز
خيالم چون كبوترهاي وحشي مي كند پرواز
زمان در بستر شب خواب و بيدار است
سياهي تار مي بندد
چراغ ماه، لرزان از نسيم سرد پاييز است
دل بي تاب و بي آرام من از شوق لبريز است
به هر سو چشم من رو مي كند فرداست
سحر از ماوراي ظلمت شب مي زند لبخند
قناري ها سرود صبح مي خوانند
من آنجا چشم در راه توام، ناگاه
تو را از دور مي بينم كه مي آيي
تو را از دور مي بينم كه ميخندي
تو را از دورمي بينم كه مي خندي و مي آيي
نگاهم باز حيران تو خواهد ماند
سراپا چشم خواهم شد
تو را در بازوان خويش خواهم ديد
سرشك اشتياقم شبنم گلبرگ رخسار تو خواهد شد
تنم را از شراب شعر چشمان تو خواهم سوخت
برايت شعر خواهم خواند
برايم شعر خواهي خواند
تبسم هاي شيرين تورا با بوسه خواهم چيد
وگر بختم كند ياري
در آغوش تو
اي افسوس!
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۲:۰۶:۱۸ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
خداي مهربونم مراقب جان و جهانم باش
سپاس
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۲:۰۶:۱۷ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
مي خواهمت چنان كه شب خسته خواب را
مي جويمت چنان كه لب تشنه آب را
محو توام چنان كه ستاره به چشم صبح
يا شبنم سپيده دمان آفتاب را
بي تابم آن چنان كه درختان براي باد
يا كودكان خفته به گهواره تاب را
بايسته اي چنان كه تپيدن براي دل
يا آن چنان كه بال پريدن عقاب را
حتي اگر نباشي، مي آفرينمت
چونان كه التهاب بيابان سراب را
اي خواهشي كه خواستني تر ز پاسخي
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۲:۰۶:۱۶ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
بي تو اين شهر برايم قفسي دلگير است
شعر هم بي تو به بغضي ابدي زنجير است
آنچنان مي فشرد فاصله راه نفسم
كه اگر زود اگر زود بيايي دير است
رفتنت نقطه ي پايان خوشي هايم بود
دلم از هرچه و هركس كه بگويي سير است
خواب ديدم كه برايم غزلي مي خواندي
دوستم داري و اين خوب ترين تعبير است
سايه اي مانده ز من بي تو كه در آينه هم
طرح خاكستريش گنگ ترين تصوير است
كاش مي بودي و با چشم خودت مي ديدي
كه چگونه نفسم با غم تو درگير است
تارهاي نفسم را به زمان مي بافم
كه تو شايد برسي، حيف كه بي تاثير است
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۲:۰۶:۱۶ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
قصه ام با تو همين است ز خود بي خبرم
نه شبم هست و نه روز و نه قرار دگرم
رفتي و فاصله ها با من حيران گفتند
قصه اي را كه ندانستم و آمد به سرم
مثل يك تكۀ سرگشتۀ افتاده به موج
من در انديشۀ بي ساحل تو غوطه ورم
رسم اين است كه من ناز كنم تا تو نياز
من ِ ليلا ز تو مجنون تر و ديوانه ترم
اندكي گفتم و اين قصه دراز است هنوز
كه شب عشق تو را نيست هواي سَحَرم
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۲:۰۶:۱۵ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)