اي كه روي تو بهشت دل و جان است مرا
اي كه وصل تو مراد دل و جان است، مرا
چون مراد دل و جانم تويي، از هر دو جهان
از تو دل برنكنم، تا دل و جان است مرا
ميبرم نام تو و از تو نشان ميجويم
در ره عشق تو تا، نام و نشان است مرا
دم ز مهر تو زنم، تا ز حياتم باقي است
وصف حُسن تو كنم، تا كه زبان است مرا
من نه آنم كه به خود، از تو بگردانم روي
ميكشم جور تو تا، تاب و توان است مرا
گرچه از چشم نهاني تو، خيال رخ تو
روز و شب، مونس پيدا و نهان است مرا
تو ز من فارغ و آسوده و هر شب تا روز
بر سر كوي تو، فرياد و فغان است مرا
ميكند رنگ رُخَم، از دل پُر زار، بيان
خود درين حال، چه حاجت به بيان است مرا؟
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۱:۵۴:۳۹ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
اي شب از روياي تو رنگين شده
سينه از عطر تو ام سنگين شده
اي به روي چشم من گسترده خويش
شايدم بخشيده از اندوه پيش
اي تپش هاي تن سوزان من
آتشي در سايه مژگان من
اي ز گندمزار ها سرشارتر
اي ز زرين شاخه ها پر بارتر
اي در بگشوده بر خورشيدها
در هجوم ظلمت ترديد ها
با تو ام ديگر ز دردي بيم نيست
هست اگر ‚ جز درد خوشبختيم نيست
اي دلتنگ من و اين بار نور ؟
هايهوي زندگي در قعر گور ؟
اي دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من
بيش از اينت گر كه در خود داشتم
هر كسي را تو نمي انگاشتم
جوي خشك سينه ام را آب تو
بستر رگهايم را سيلاب تو
در جهاني اين چنين سرد و سياه
با قدمهايت قدمهايم براه
اي به زير پوستم پنهان شده
همچو خون در پوستم جوشان شده
آه اي روشن طلوع بي غروب
آفتاب سرزمين هاي جنوب
آه آه اي از سحر شاداب تر
از بهاران تازه تر سيراب تر
اي لبانم بوسه گاه بوسه ات
خيره چشمانم به راه بوسه ات
اي تشنج هاي لذت در تنم
اي خطوط پيكرت پيراهنم
آه مي خواهم كه بشكافم ز هم
شاديم يكدم بيالايد به غم
آه مي خواهم كه برخيزم ز جاي
همچو ابري اشك ريزم هايهاي
اين دل تنگ من و اين دود عود ؟
در شبستان زخمه ها ي چنگ و رود ؟
اين فضاي خالي و پروازها ؟
اين شب خاموش و اين آوازها ؟
اي نگاهت لاي لايي سحر بار
گاهواره كودكان بي قرار
اي نفسهايت نسيم نيمخواب
شسته از من لرزه هاي اضطراب
خفته در لبخند فرداهاي من
رفته تا اعماق دنيا هاي من.....♥️
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۱:۵۴:۳۸ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
سوداي تو از سرم به در مينرود
نقشت ز برابر نظر مينرود
افسوس كه در پاي تو اي سرو روان
سر مي رود و بيتو به سر مينرود
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۱:۵۴:۳۷ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
منم الان بيدارم ونميدونم چكار كنم
چونكه:
روحم را
با تداوم نگاهت
به شبانه هايم
بند مي كنم
حريم چشمانت
سكوت مخملين شب را
مي شكند
و….عشق….
هزار و يكشب خاطراتت را
آغاز مي كند
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۱:۵۴:۳۷ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
مررررررسي بي نظير...
عشق يعني الان بدون تو نميشه خوابيد ...
عشق يعني با روياي تو فقط ميشه ارام بود ...
عشق معنايي جز ♥️تو♥️ ندارد!
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۱:۵۴:۳۶ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
عشق يعني در تو من معنا شوم
عشق يعني با تو من دريا شوم
عشق يعني قطره اي بر گل نشست
عشق يعني مهر تو بر دل نشست
عشق يعني سيب سرخ انتظار
عشق يعني بي تو ، من امري محال
عشق يعني يك سبد بوي بهار
عشق يعني بيقرار بيقرار
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۱:۵۴:۳۶ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
كيستي كه من اين گونه
به اعتماد
نام خود را با تو مي گويم
كليد خانه ام را در دستت مي گذارم
نان شادي هايم را با تو قسمت مي كنم
كيستي كه من، اينگونه به جد
در ديار رؤياهاي خويش
با تو درنگ ميكنم؟
كيستي كه من جز او
نمي بينم و نمي يابم
درياي پشت كدام پنجره اي؟
كه اينگونه شايدهايم را گرفته اي
زندگي را دوباره جاري نموده اي
پر شور، زيبا و روان
دنياي با تو بودن در اوج هميشه هايم
جان مي گيرد
و هر لحظه تعبيري مي گردد از
فردايي بي پايان
در تبلور طلوع ماهتاب
باعبور ازتاريكي هاي سپري شده…
كيستي اي مهربان ترين؟😐😐😐💞
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۱:۵۴:۳۵ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
بي تو هرگز شب من بخير نميشود عشق بي همتاي من....
♥️شبت بخير آرام جانم♥️
باران بوسه هايم در امتداد شب تو را نوازش ميكنم و ميخواباند...!
بووووووووووووووووووووووووو س عشقم.....ماه من....!
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۱:۵۴:۳۴ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
تو نيستي و من تصوير با تو بودن را مي كشم
تو نيستي و من به ياد ت خاطرات در كنار هم بودن را مي نگارم
در هواي تو بودن را دوست دارم
تنهايي و سكوتش را مي ستايم و دوست مي دارم
چرا كه سكوتت ، صبرت و آرامشت را به من هديه مي دهد
به يادم مي آورد كه چه با نجابتت اين شور را در من افكندي
و چگونه با اين آرامش و سكوت ، سرزده ، وارد نهادم شدي
بي آنكه خود بدانم ، بي آنكه خود بداني !!!
و چه زيباست نقاشي خيال تو
و چه آرامم ميكند هواي كويت
و چه نفسگير و طاقت فرساست؛ انتظار ديدنت ...
و چه تنها و غريب است دل كوچك من !!!!😐❤😐
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۱:۵۴:۳۴ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
دل و جان بردي؛ اما نشدي يارم!
با ما بودي؛ بي ما رفتي…
چون بوي گل به كجا رفتي؟
تنها ماندم، تنها رفتي
چون كاروان رود؛ فغانم از زمين بر آسمان رود!
دور از يارم؛ خون ميبارم
فتادم از پا به ناتواني؛ اسير عشقم چنان كه داني…
رهائي از غم نميتوانم!
تو چاره اي كن؛ كه ميتواني…
گر ز دل برآرم آهي؛ آتش از دلم خيزد!
چون ستاره از مژگانم؛ اشك آتشين ريزد…
چون كاروان رود فغانم از زمين بر آسمان رود
دور از يارم خون ميبارم…
نه حريفي؛ تا با او غم دل گويم
نه اميدي، در خاطر كه تو را جوبم
اي شادي جان، سرو روان
كز بر ما رفتي از محفل ما؛ چون دل ما سوي كجا رفتي؟
تنها ماندم، تنها رفتي…
چون بوي گل به كجا رفتي؟
به كجايي غمگسار من؟
فغان زار من بشنو؛ باز آ…
از صبا حكايتي از روزگارِ من بشنو
بازآ بازآ سوي رهي؛ چون روشني از ديده ما رفتي
با قافله باد صبا رفتي…
تنها ماندم، تنها ماندم
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۱:۵۴:۳۳ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)