دست نوشته ها
من يكيو دارم�� حتي اگه هرروزم باهاش حرف بزنم بي قرارشم.!����
يكيو دارم شده همه هستيم وجودم عمرم دار و ندارم!
يكي كه بهم فهموند ميتونم عاشق شم.!��
��آهايي يكي يدونه خودم�� با دنيام عوضت نميكنم.★
واي چجوري بهش بگم اگه بياد.....؟!
اين تصوير اون و منه !
به همين زيبايي و به همين نزديكي !
آه آه آه خداي من ! چه آرزوي محالي ولي با تو ممكن!
من تورا ارزو خواهم كرد
از سرخ شدن هاي صورتم
برايت خانه اي خواهم ساخت
سبز و رويايي
شايد اكنون تو از من انقدر دور باشي
كه اشك هاي مرا حس نكني
و يا انقدر كه وجود مرا لمس نكني
ولي من تا أبد عاشقت خواهم ماند...
دلم براي تو تنگ است ..اي كسي كه حتي حسي از تو ندارم و مات و مبهمي در ذهنم !
دنيا چيزي كم دارد مثل ِ كم داشتن ِ يك وزيدن ، يك وا‍ژه ، يك ماه !! ...
من فكر مي كنم در غياب ِ تو همه ي ِ خانه هاي ِ جهان خاليست !
همه ي ِ پنجره ها بسته است !
وقتي كه تو نيستي من هم تنهاترين اتفاق ِ بي دليل ِ زمين ام !! ...
واقعا ... وقتي كه تو نيستي من نمي دانم براي گم و گور شدن (!)
به كدام جانب ِ جهان بگريزم ...
خوب فقط يه حسه همين !!!
تموم مي شه ميره پي كارش !
به آواهاي شب هايم درآميز
بيا اي رنگ مهتاب بلورين
تو شعري تازه در من برانگيز . . .