مرگ عشق
هركسي دوبار مي ميرد.
يك بار آن گاه كه عشق از دلش مي رود...
و بار ديگر آنگاه كه زندگي
را بدرود مي گويد...
اما مرگ زندگي در برابر مرگ عشق
ناچيز است...
ولتر
برچسب: ،
ادامه مطلب
دست نوشته ها
هركسي دوبار مي ميرد.
يك بار آن گاه كه عشق از دلش مي رود...
و بار ديگر آنگاه كه زندگي
را بدرود مي گويد...
اما مرگ زندگي در برابر مرگ عشق
ناچيز است...
ولتر
كوكوي عزيزم🖤
قربون قلب كوچكت كه ديگه نميزنه و رفتي پيش خدا
حادثه ناگوار تو را و جسم بي جان تو را هرگز فراموش نميكنم...ولي ميدونم هستي و بازم منو دوست داري حتي اگه كنارم نباشي چون من تو رو هرروز توي خونه حس ميكنم...
من هميشه با نگاه به آسمون تو رو كنار خودم حس ميكنم...
منو ببخش اگه خوب نبودم ولي هميشه دوستت داشتم ..
كاش با بالهاي كوچكت منو هم با خودت پيش خدا ميبردي
خوش بحالت كوكو...ولي من تا عمر دارم اين حادثه تلخ رو نميتونم فراموش كنم.....
تو با قلب كوچكت و مهربوني هاي بي توقعت ...همدم هميشگي من بودي دلخوشي لحظه به لحظه من حتي توي بيماريهام و حال نداري هام...
چقدر سخته نبودنت ....كوكو جان همه عزيزانم برات اشك ريختن و در غم نبودن و پروازت به سوي خدا و اسمان ها همه ما متاسف شديم...
💚🖤 ...هميشه كنارمي و كنارتم چون تو هم منو تنها نذاشتي و تنها مهرباني بودي كه تا پاي جان كنارم ماندي و تا آخرين نفس پيشم بودي و تنهام نذاشتي دوستت دارم كوچولوي مهربونم...الهي بميرم برات
💚🖤
🖤🖤🖤🖤 🖤🖤🖤🖤
كوكوي عزيز و كوچك و مهربانم ..
باوفاترين موجود زنده قلبم..
پرواز كردي منو تنها گذاشتي ...
و دلم رو امشب داغدار خودت كردي ......
كوكوي كوچك و سبز خوشرنگم پايان عمرت امشب مرا نيز با خودت برد...
🖤🖤🖤🖤
واي خدايا پرنده ۷ ساله ام چرا رفت و منو تنهاي تنهاي تنها كرد...
كوكو دلتنگتم عزيزم...چراااااا آخه رفتي..باورم نميشه....
بيا و با نوك زيبايت اشكهاي فراغم از قلب كوچكت را از گونه هام بردار و با صداي زيبات قلب داغدارم رو آروم كن...
طوطي زيباي من...كوكوي با وفا و عاشق هميشگي ام....
قربون قلب مهربونت...دلتنگتم برگرد...چطور دلت اومد منو تنها بذاري ...تحمل نبودنت و جاي خاليت توي خونه رو ندارم....
خداياااااا...قلبم از نبود كوكو و حادثه تلخ و غمناك از دست دادنش درد سنگين داره....وايييي خدا
🖤🖤 دلتنگتمكوكو جان🖤🖤
خدايا ..
من چگونه با قلبم كه سرشار از عشق و محبت و احساس نسبت به اون هست رو ناديده بگيرم...خدايا تو ميداني اين روزها دلم بشدت تنگ و سينه ام درد...اين درد درد جدايي نيست درد اوست مرا هم بيقرار و بي تاب كرده.. نميدانم در چنين شرايطي بايد محكمتر از هميشه كتارش باشم؟! و ارامش كنم! يا در خلوت خودش رهايش سازم تا با خودش و مسايل اطرافش آرام ارام وفق پيدا كند...
واي من در بدترين شرايط روحي قراردارم...خدايا تو ميداني حالم از اون نيز بدتر و بي تاب ترم..
خدايا تو شاهد قلبم باش من از ناراحتي تو بشدت ناراحتم و هيچ چيز خوشايندي در اين بين برايم خوب و رضايتمندي ندارد...
خدايا تو ميداني من هرگز راضي به هيچ اتفاق بدي براي او نيستم و هرگز برايم جاي شاد بودن ندارد هركز...
خدايا ..كمكم كن كه فقط چگونه به آرامش شدنش كمك كنم...چگونه كنارش باشم و او دچار فكر و خيال واهي از سوي نشود..
چرا فكر ميكند من منتظر بعضي اتفاقاتم...
چرا فكر ميكند من شاد بشوم از بعضي اتفاقات...
خدايا چرا مرا از خودش ميراند و جوابم را نميدهد...
خوب ميدانم در اين شرايط آدمها تنهايي رو ترجيح ميدن و آرامش رو در تنهايي ميبينن...و حتي نزديك ترين كس رو هم نميخوان و قبول ندارن...ولي من نگرانم ...خدايا تو شاهدي من نگرانم و هزاربرابر او پريشان از حال و احوالاتش...
خدايا التماست ميكنم تنهايش نگذار..
خدايا جان مرابگير و به جانش و آرامشش بيفزا....
خدايا جان ناقابلم را بگير و بجايش اورا به ....برسان.
خدايا جانم را بگير و اورا هرچي زودتر خوشحال و خرسند بگردان...
خدايا جانم را در ازاي هرچي كه اورا به آرامش ميرساند و خوشبتي را حس ميكند ميدهم فقط اورا به عزيزانش ببخش و برسان...
التماس اي خداي مهربان....هيچ نميخوام و جانم را برايش ميدهم .....و اين حرف ابدي من است....
سپاس خداي خوبم...خداي مهربانم....خدا هميشه همراه ح ......م مراقبش باش...سپاس مهربان..
خــوب ِ مــن ،
همين جا درون شعرهايم بمان
تا وسوسه يِ دوستت دارم هايِ دروغينِ آدمها مرا با خود نبرد
به سرزمين هايِ دورِ احساس ؛
من اينجا هر روز با تـو عاشقي مي كنم بي انتها
شعرِ من بهانه ايست براي مـا شدن دستهايمان
تا تكرارِ غريبانه يِ جدايي را شكست دهيم.
........
مخاطب خاص ِ زندگے مــــن...
با تمام وجود مے گويم:
اين روز ها عجيب دل تنگ توام
دل تنگ اجابت چشمانت
دل تنگ رنگ نگاهت
دل تنگ بوے عَطرت
تو كه نيستے ...
انگار زندگے بودن را كــم مي آورد و
بهانه گــير نبودن است
تو كـه نيستے دلتنگے هايت مــرا از پا در مي آورند ...!
سلام . با تواماي همدم لحظات تنهايي هام..
اي عشق دوباره از اسمان رسيده..
اي طلوع دوباره در قلب تاريك و از دست رفته من...
تو خوب ميداني چقدر دوري از تو برايم عذاب اور و سخت...
هرگاه غمي در دل داشته باشي هزاران برابرش در قلب من است...
هرگز طاقت اينو ندارم كه دلت غصه دار باشه و بدتر از اون اينكه نتونم كاري انجام بدم و كنارت باشم..اي كاش دنيا جور ديگري بود و ميشد براي كسي كه تمام وجودت رو از خودش پر كرده كاري كرد...
اما اينو بدان عزيزترينم كه تو در قلبم هرلحظه جاري هستي همچون خون در رگهايم...و همچون نبضي كه نشان از زنده بودنم داره در وجودم باارزشي...
و من مثل ماهي هستم از دريا دورافتاده و بايد به دريا بپيوندد تا بتواند ادامه حيات بدهد....
سكوت بين دوعاشق بدترين حالت ممكنه...ولي بدان كه قلبهايي كه به هم تعلق دارن با هيچ چيز الا ...نميتوانند دور بمانند و يكي هستند...
مثل هميشه از عمق وجودم تو را ميخوانم..
صدايت ميزنم با جانم...و ميخواهمت با همه قلبم..
دوستت دارم..ميپرستمت و منتظرم...حتي اگر ابدي و آخرين نفسم باشد.
هميشه بهم گفتي هرگاه دلت برام تنگ ميشه و منو خواستي دستت رو روي قلبت بذار منو حس خواهي كرد..آري راست گفتي گاهي تا مرگ پيش ميرم از نبودنت ولي با قلبم احساست رو ميگيرم و دوباره نفس ميكشم و روح دوباره مي يابم...
اين يعني همون عشق ناب...يعني من... يعتي تو....يعني ما❤
دوستت دارم عاشقانه و ابدي...💞
امشب از آسمان ديدهي تو
روي شعرم ستاره ميبارد
در زمستان دشت كاغذها
پنجههايم جرقه ميكارد
شعر ديوانهي تبآلودم
شرمگين از شيار خواهشها
پيكرش را دوباره ميسوزد
عطش جاودان آتشها
آري آغاز دوست داشتن است
گرچه پايان راه ناپيداست
من به پايان دگر نينديشم
كه همين دوست داشتن زيباست
شب پر از قطرههاي الماس است
از سياهي چرا هراسيدن
آنچه از شب به جاي ميماند
عطر سكرآور گل ياس است
آه بگذار گم شوم در تو
كس نيابد دگر نشانهي من
روح سوزان و آه مرطوبت
بوزد بر تن ترانه من
آه بگذار زين دريچه باز
خفته بر بال گرم روياها
همره روزها سفر گيرم
بگريزم ز مرز دنياها
داني از زندگي چه ميخواهم
من تو باشم.. تو.. پاي تا سر تو
زندگي گر هزار باره بود
بار ديگر تو.. بار ديگر تو
آنچه در من نهفته دريايي ست
كي توان نهفتنم باشد
با تو زين سهمگين طوفان
كاش ياراي گفتنم باشد
بس كه لبريزم از تو ميخواهم
بروم در ميان صحراها
سر بسايم به سنگ كوهستان
تن بكوبم به موج درياها
بس كه لبريزم از تو ميخواهم
چون غباري ز خود فرو ريزم
زير پاي تو سر نهم آرام
به سبك سايه به تو آويزم
آري آغاز دوست داشتن است
گرچه پايان راه نا پيداست
من به پايان دگر نينديشم
كه همين دوست داشتن زيباست ...
تقديم ميكنم با عشق ابدي ام و از قلبم به تنها كسي كه در قلبم همواره جاريست ...
اي در اين حادثه ها نام تو آرامش من
اي حواست به منو حال دل سركش من
اي خيال خوش لبخند تو امنيت من
اي تو همسايه و هم گريه و هم صحبت من
دلتنگ توام كه به داد دلم برسي
تا عشق تو را نفسي ندهم به كسي
دلتنگ توام دلتنگ توام
من گمشده ام تو مرا به خودم برسان
تا با نفست بتپد دل تنگ جهان
هي نبض زمان اي قلب جهان
قامت عشق در آيينه ي ماه افتاده
بر دلم شوري از اين عشق به راه افتاده
ميشود دور تر چشم جهان دور تو گشت
اي كه تنهايي و تنها به تو بايد برگشت
دلتنگ توام كه به داد دلم برسي
تا عشق تو را نفسي ندهم به كسي
دلتنگ توام دلتنگ توام
من گم شده ام تو مرا به خودم برسان
تا با نفست بتپم دل تنگ جهان
هي نبض زمان هي قلب جهان
اي در اين حادثه ها نام تو آرامش من
اي حواست به منو حال دل سركش من