شب مهتابي
تا وقتي هستي ماه من
نگاه به ماه نميكنم
بذار همه نگاش كنن
من اشتباه نميكنم
قسم به تار موي تو
هرگز گناه نميكنم
برچسب: ،
ادامه مطلب
دست نوشته ها
تا وقتي هستي ماه من
نگاه به ماه نميكنم
بذار همه نگاش كنن
من اشتباه نميكنم
قسم به تار موي تو
هرگز گناه نميكنم
چه زيباست
كه تو تنها نيــــــــــــاز من باشي
چه عاشقانه است
كه تو تنها آرزويـــــــــــــــم باشي
چه رؤيايي است
اين لحظه هاي نــــــــــــــــاب عاشقي
من همه زيبايي عاشقانه و رؤيايي را فقط با تو حس مي كنم
فقط با تو
اي زيبــــــــــــــــــــــــاترين واژه ي قلبم ...
H من....
دلم براي روزهاي بدون كرونا عجيب تنگ شده...همان روزهايي كه دنيايي از دغدغه هاي جورواجور روحمان را اذيت ميكرد...همان روزهلي سبز ولي پر از دغدغه...گاهي ما ادمها همش ميخواييم زمان رو هل بديم و به جلوتر بفرستيم زيرا هميشه منتظر بهتر از قبل هستيم غافل از اينكه كمي آنطرف تر ناگهان پا در دنيايي خواهيم گذاشت كه هرگز تصورش هم در ذهنمان نمي آمد...آري مثل همين يه ريزه ويروس....خداي من ببين چه برسر ما اورده...قلبمان را روحمان و حتي جسممان را درگير خودش كرده...
و اينجاست كه دلمان پرواز ميخواهد گاهي نه به جلو بلكه به عقب زيرا كه نميدانيم جلوتر باز چه در انتظار ماست...خدايا...مارا به روزهاي سبز برسان..خدايا ارامش ميخواهيم...خدايا عشق ميخواهيم...و
روزهاي دور از كرونا........!
نميدونم چي گفتم ولي قلبم كمي سبكتر شد ....بي شك اينها حرفاي شما هم هست....پس به اميد روزهاي بدون كرونا.....و سبز...
اميد است كه روزگار بر وفق مراد باشد و حتما همينطور است..همه دلنگراني ها تمام خواهد شد و سلامتي و تندرستي جايگزين ميشود انشالله.منفي هم گاهي خوب است هميشه مثبت خوب نيست ...گاهي متفي بهتربن جواب است براي بعضي شرايط...
روزگارتان خوش....و سلامتي هرلحظه با شما...
حال من خوب است ليك با تو بهتر ميشوم....
خوب و ارام باش اي عشق تا بهتر و بهتر شوم...
دوستت دارم جانانم ...اي نزديك ترين به قلبم از دورترين مكان...
عاشقترينتم....جانا....يارا....
دلم پرواز ميخواد به جايي كه نميدانم.....
دلم پرواز ميخواهد دليلش را نميدانم....
به آنجا كه مسيرش گم شود در اوج اوجش....
به آسماني كه حتي انتهايش را نمي دانم.....
دلم پرواز ميخواهد....دلم بدجور پرواز ميخواهد...؟!..
ھﻤﻪ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ
ﭼﯿﺴﺖ در زﻣﺰﻣﻪ ﻣﺒﮫﻢ آب
ﭼﯿﺴﺖ در ھﻤﮫﻤﻪ دﻟﮑﺶ ﺑﺮگ
ﭼﯿﺴﺖ در ﺑﺎزي آن اﺑﺮ ﺳﭙﯿﺪ
روي اﯾﻦ آﺑﯽ آرام ﺑﻠﻨﺪ
ﮐﻪ ﺗﺮا ﻣﯽ ﺑﺮد
اﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺑﻪ ژرﻓﺎي ﺧﯿﺎل
ﭼﯿﺴﺖ در ﺧﻠﻮت ﺧﺎﻣﻮش ﮐﺒﻮﺗﺮھﺎ
ﭼﯿﺴﺖ در ﮐﻮﺷﺶ ﺑﯽ ﺣﺎﺻﻞ ﻣﻮج
ﭼﯿﺴﺖ در ﺧﻨﺪه ﺟﺎم
ﮐﻪ ﺗﻮ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﺳﺎﻋﺖ
ﻣﺎت و ﻣﺒﮫﻮت ﺑﻪ آن ﻣﯽ ﻧﮕﺮي
ﻧﻪ ﺑﻪ اﺑﺮ
ﻧﻪ ﺑﻪ آب
ﻧﻪ ﺑﻪ ﺑﺮگ
ﻣﻪ ﺑﻪ اﯾﻦ آﺑﯽ آرام ﺑﻠﻨﺪ
ﻧﻪ ﺑﻪ اﯾﻦ ﺧﻠﻮت ﺧﺎﻣﻮش ﮐﺒﻮﺗﺮھﺎ
ﻧﻪ ﺑﻪ اﯾﻦ آﺗﺶ ﺳﻮزﻧﺪه ﮐﻪ
ﻟﻐﺰﯾﺪه ﺑﻪ ﺟﺎم
ﻣﻦ ﺑﻪ اﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﻧﻤﯽ اﻧﺪﯾﺸﻢ
ﻣﻦ ﻣﻨﺎﺟﺎت درﺧﺘﺎن را ھﻨﮕﺎم ﺳﺤﺮ
رﻗﺺ ﻋﻄﺮ ﮔﻞ ﯾﺦ را ﺑﺎ ﺑﺎد
ﻧﻔﺲ ﭘﺎك ﺷﻘﺎﯾﻖ را در ﺳﯿﻨﻪ ﮐﻮه
ﺻﺤﺒﺖ ﭼﻠﭽﻠﻪ ھﺎ را ﺑﺎ ﺻﺒﺢ
ﺑﻐﺾ ﭘﺎﯾﻨﺪه ھﺴﺘﯽ را در ﮔﻨﺪم زار
ﮔﺮدش رﻧﮓ و ﻃﺮاوت را در ﮔﻮﻧﻪ ﮔﻞ
ھﻤﻪ را ﻣﯿﺸﻨﻮم
ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ
ﻣﻦ ﺑﻪ اﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﻧﻤﯽ
اﻧﺪﯾﺸﻢ
ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﯽ اﻧﺪﯾﺸﻢ
اي ﺳﺮاﭘﺎ ھﻤﻪ ﺧﻮﺑﯽ
ﺗﮏ و ﺗﻨﮫﺎ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﯽ اﻧﺪﯾﺸﻢ
ھﻤﻪ وﻗﺖ
ھﻤﻪ ﺟﺎ
ﻣﻦ ﺑﻪ ر ﺣﺎل ﮐﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﺎﻧﺪﯾﺸﻢ
ﺗﻮ ﺑﺪان اﯾﻦ را ﺗﻨﮫﺎ ﺗﻮ ﺑﺪان
ﺗﻮ ﺑﯿﺎ
ﺗﻮ ﺑﻤﺎن ﺑﺎ ﻣﻦ ﺗﻨﮫﺎ ﺗﻮ ﺑﻤﺎن
ﺟﺎي ﻣﮫﺘﺎب ﺑﻪ ﺗﺎرﯾﮑﯽ ﺷﺒﮫﺎ ﺗﻮ ﺑﺘﺎب
ﻣﻦ ﻓﺪاي ﺗﻮ ﺑﻪ ﺟﺎي ھﻤﻪ ﮔﻠﮫﺎ
ﺗﻮ ﺑﺨﻨﺪ
اﯾﻨﮏ اﯾﻦ ﻣﻦ ﮐﻪ ﺑﻪ ﭘﺎي ﺗﻮ دراﻓﺘﺎده ام ﺑﺎز
رﯾﺴﻤﺎﻧﯽ ﮐﻦ از آن ﻣﻮي دراز
ﺗﻮ ﺑﮕﯿﺮ
ﺗﻮ ﺑﺒﻨﺪ
ﺗﻮ ﺑﺨﻮاه
ﭘﺎﺳﺦ ﭼﻠﭽﻠﻪ ھﺎ را ﺗﻮ ﺑﮕﻮ
ﻗﺼﻪ اﺑﺮ ھﻮا را ﺗﻮ ﺑﺨﻮان
ﺗﻮ ﺑﻤﺎن ﺑﺎ ﻣﻦ ﺗﻨﮫﺎ ﺗﻮ ﺑﻤﺎن
در دل ﺳﺎﻏﺮ ھﺴﺘﯽ ﺗﻮ ﺑﺠﻮش
ﻣﻦ ھﻤﯿﻦ ﯾﮏ ﻧﻔﺲ از ﺟﺮﻋﻪ ﺟﺎﻧﻢ ﺑﺎﻗﯽ اﺳﺖ
آﺧﺮﯾﻦ ﺟﺮﻋﻪ اﯾﻦ ﺟﺎم ﺗﮫﯽ را ﺗﻮ ﺑﻨﻮش