باز می نویسمــ.........
اینها دست نوشته من استــــ ..از ذهن من استـــ...ذهن درگیر و ناآرام منــ....
زود به وبلاگم سر بزنی و دیر به دیر برایم فرقی ندارد.... من باز هم می نویسم ...تا ابد می نویسمـــ...
من احساسم را در این کلبه خالی می کنم... اینجا کلبه تنهایی و مأمن و حرفهای نگفته من استــ..
و می دانم زمانی می رسد که برخلاف امروز ، هرروز به آن سر خواهی زد...هر روز جملاتم را دوره خواهی کرد...و منتظر جملات ومتن های بعدی ام خواهی بود... اما متوجه نیستی که او دیگر وجود زمینی ندارد و نمی تواند برایت بنویسد...آری شاید کمی دیر شده باشد...
با هر جمله خاطراتی را به یاد خواهی آورد... آهی خواهی کشید...دلت خواهد سوخت... و افسوس خواهی خورد... و خودت ادامه خواهی داد...
نمی دانم چقدر طول می کشد ...اما آدم ها ناخواسته آرام آرام فراموش می شوند...
این رسم دنیاستـــ ..... امروز هم با دل تنگم می نویسم که چرا از من یاد نمی کنی ...چرا کارهای تکراری تمام نمی شود...چرا وقت نمی شود ... چرا دیگران امان نمی دهند...چرا ....چرا...
مگر چیزی به زیبایی عشق دیگر پیدامی شود...مگر قراراست چند سال دیگر را در این هیاهوی بی رحم و دنیای بی وفا.........باشیم... مگر چقدر فرصت داریم...
چرا اینقدر بی تفاوت...چرا اینقدر درگیر...چرا همیشه اضطراب و وحشت و چرا اینهمه فاصله .....
پس کی خواهد آمد....؟ خیلی طول کشید...من خسته ام ..خسته تر از همشه ...چشمم دیگر نخواهد دید از این همه انتظار سویی برایش نخواهد ماند ای پنهان در پشت ابر ها و خورشید کی طلوع خواهی کرد از مرکزترین نقطه قلبم !؟
مگر زیباتر از عشق ، دوست داشتن ، محبت و مهربانی هم چیزی هستــــــــــــــــــــــــــــ.......!!!!!!!!!
برچسب: ،
