از خانه بيرون ميزنم، اما كجا امشب
شايد تو ميخواهي مرا در كوچهها امشب
پشت ستون سايهها روي درخت شب
ميجويم، اما نيستي در هيچ جا امشب
ميدانم آري نيستي، اما نميدانم
بيهوده ميگردم به دنبالت چرا امشب؟
هر شب تو را بي جستجو مييافتم، اما
نگذاشت بي خوابي بدست آرم تو را امشب
ها… سايهاي ديدم شبيهت نيست، اما حيف
اي كاش ميديدم به چشمانم خطا امشب
هر شب صداي پاي تو ميآمد از هر چيز
حتي ز برگي هم نميآيد صدا امشب
امشب ز پشت ابرها بيرون نيامد ماه
بشكن قرق را ماه من بيرون بيا امشب
گشتم تمام كوچهها را يك نفس هم نيست
شايد كه بخشيدند دنيا را به ما امشب
طاقت نميآرم تو كه ميداني از ديشب
بايد چه رنجي برده باشم بي تو تا امشب
اي ماجراي شعر و شبهاي جنون من
آخر چگونه سركنم بي ماجرا امشب
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۲:۰۵:۵۲ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
عكس لبخند تو را مي كوبم
روي ايوان حياط
تا كه هرصبح اقاقي ها را با تو سرشار كنم
همه دلخوشيم بودن توست
و چراغ شب تنهاي من، نور چشمان تو است
كاشكي در سبد احساسم، شاخه اي ازگل بود
عطر آن را با عشق
توشه راه گل قاصدكي مي كردم
كه به تنهايي تو سر بزند
تو به من نزديكي و خودت مي داني
كه چقدر تنهايم
شبنم يخ زده چشمانم در زمستان سكوت
گرمي دست تو را مي طلبد.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۲:۰۵:۵۱ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
كاش زندگي از آخر به اول بود..
پير بدنيا مي آمدم..
آنگاه در رخداد يك عشق جوان ميشدم..
سپس كودكي معصوم مي شدم و در
نيمه شبي با نوازش هاي مادرم آرام ميمردم…!!!
...!
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۲:۰۵:۵۱ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
اي نگاهت از شب باغ نظر، زيباتر
ديگران نازند و تو از نازنينان، نازتر
چنگ بردار و شب ما را چراغان كن كه نيست
چنگي از تو چنگتر، يا سازي از تو سازتر
قصه گيسويت از امواج تحرير قمر
هم بلند آوازهتر شد، هم بلند آوازتر
گشتهام ديوان حافظ را، ولي بيتي نداشت
چون دو ابروي تو از ايجاز، با ايجازتر
چشم در چشمت نشستم، حيرتم از هوش رفت
چشم وا كردم به چشم اندازي از اين بازتر
از شب جادو عبورم دادي و ديدم نبود
جادويي از سحر چشمان تو پُر اعجازتر
آن كه چشمان مراتر كرد، اندوه تو بود
گر چه چشم عاشقان بوده ست از آغاز، تَر
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۲:۰۵:۵۰ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
دلم سخته گرفته...
ماندن و بودن برايم هيچ معنايي ندارد ...
و ديگر نخواهد داشت....
خسته ام از ........
خييييييلي خسته...!
خسته تر از هميشه.....!
دلم ديگر با ماندن نيست ..!
در انتظار فرصتم براي سفر و دوبال و خداحافظي از زميني ها......!
اينجا كسي مرا نميفهمد...و نخواهد فهميد.........!
فرقي هم نميكند ....!
مهم نيست !
براي هميشه در آرامش خواهم بود.....بزودي و براي هميشه نخواهم بود...........!
خدا فرصتش را از من نگير و كمكم كن كه به آرامش برسم ...آرامشي عميق..و هميشگي....التماست ميكنم....!
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۲:۰۵:۴۹ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
ناودانها شر شر باران بي صبري است
آسمان بي حوصله ، حجم هوا ابري است
كفشهايي منتظر در چارچوب در
كوله باري مختصر لبريز بي صبري است
پشت شيشه مي تپد پيشاني يك مرد
در تب دردي كه مثل زندگي جبري است
و سرانگشتي به روي شيشه هاي مات
بار ديگر مي نويسد : " خانه ام ابري است "
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۲:۰۵:۴۹ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
،،،،،تقديم به همه سلول هام،،،،،
از نگاهت خواندم كه چقدر دوستم داري ،
اشك از چشمانم ريخت
و از چشمان خيسم فهميدي
كه عاشقت هستم
حس كن آنچه در دلم ميگذرد ،
دلم مثل دل هاي ديگر نيست
كه دلي را بشكند!
تو كه باشي
چرا ديگر به چشمهاي ديگران نگاه كنم ،
تو كه مال من باشي
چرا بخواهم از تو دل بكنم!
وقتي محبتهايت ،
آن عشق بي پايانت
به من زندگي ميدهد
چرا بخواهم زندگي ام را جز تو با كسي ديگر قسمت كنم ،
چرا بخواهم قلبم را شلوغ كنم؟
همين كه تو در قلبمي ،
انگار يك دنياي عاشقانه در قلبم برپاست ،
عشقت در قلبم بي انتهاست !
همين كه تو در قلبمي
بي نيازم از همه كس ،
تو را ميخواهم
و يك كلام فقط تو را ،
همين و بس!
دلم بسته به دلت ،
هيچ راهي ندارد
حتي اگر مرگ بخواهد مرا جدا كند از قلبت !
ديگر تمام شد ،
تو در من حك شده اي،
اي جان من ،
تو همه چيز من شده اي!
از نگاهت خواندم كه مرا ميخواهي ،
از آن نگاه شد كه در قلب مهربانت گم شدم ،
تا خواستم خودم را پيدا كنم
اسير شدم ،
تا خواستم فرار كنم ،
عاشقت شدم!
از نگاهت خواندم تو هماني كه من ميخواهم ،
آنقدر پيش خود گفتم ميخواهت ،
كه آخر سر تو شدي مال من ،
شدي يار و عشق بي پايان من!
از نگاهت خواندم ، چند سطر از شعر زندگي را …
نگاهم كردي
و خواندي آنچه چشمانم مرا ديوانه كرده است ،
و آخر فهميدي كه قلبم تو را انتخاب كرده است!
چه انتخاب زيبايي بود ،
از همان اول هم دلم به دنبال يكي مثل تو بود ،
و اينك پيدا كرده ام تو را ،
تويي كه ديگر مثل و مانندي نداري،
در قلبت جز من ،
جايي براي كسي نداري!
❤فدات،،،❤
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۲:۰۵:۴۸ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد
زمان در بستر شب خواب و بيدار است
سياهي تار مي بندد
چراغ ماه، لرزان از نسيم سرد پاييز است
دل بي تاب و بي آرام من از شوق لبريز است
به هر سو چشم من رو مي كند فرداست
سحر از ماوراي ظلمت شب مي زند لبخند
قناري ها سرود صبح مي خوانند
من آنجا چشم در راه توام، ناگاه
تو را از دور مي بينم كه مي آيي
تو را از دور مي بينم كه ميخندي
تو را از دورمي بينم كه مي خندي و مي آيي
نگاهم باز حيران تو خواهد ماند
سراپا چشم خواهم شد
تو را در بازوان خويش خواهم ديد
سرشك اشتياقم شبنم گلبرگ رخسار تو خواهد شد
تنم را از شراب شعر چشمان تو خواهم سوخت
برايت شعر خواهم خواند
برايم شعر خواهي خواند
تبسم هاي شيرين تورا با بوسه خواهم چيد
وگر بختم كند ياري
در آغوش تو......💜
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۲:۰۵:۴۶ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
راهيست راه عشق كه هيچش كناره نيست
آنجا جز آن كه جان بسپارند چاره نيست
هر گه كه دل به عشق دهي خوش دمي بود
در كار خير حاجت هيچ استخاره نيست
ما را ز منع عقل مترسان و مي بيار
كان شحنه در ولايت ما هيچ كاره نيست
از چشم خود بپرس كه ما را كه ميكشد
جانا گناه طالع و جرم ستاره نيست
او را به چشم پاك توان ديد چون هلال
هر ديده جاي جلوه آن ماه پاره نيست
فرصت شمر طريقه رندي كه اين نشان
چون راه گنج بر همه كس آشكاره نيست
نگرفت در تو گريه حافظ به هيچ رو
حيران آن دلم كه كم از سنگ خاره نيست
،،،،،،،،،،
،،،،،
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۲:۰۵:۴۵ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
بگذار سر به سينه من تا كه بشنوي
آهنگ اشتياق دلي دردمند را
شايد كه بيش از اين نپسندي به كار عشق
آزار اين رميده سر در كمند را
بگذار سر به سينه من تا بگويمت
اندوه چيست، عشق كدامست، غم كجاست
بگذار تا بگويمت اين مرغ خسته جان
عمريست در هواي تو از آشيان جداست
دلتنگم، آنچنان كه اگر بينمت به كام
خواهم كه جاودانه بنالم به دامنت
شايد كه جاودانه بماني كنار من
اي نازنين كه هيچ وفا نيست با منت
تو آسمان آبي آرام و روشني
من چون كبوتري كه پرم در هواي تو
يك شب ستارههاي تو را دانه چين كنم
با اشك شرم خويش بريزم به پاي تو
بگذار تا ببوسمت اي نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت اي چشمه شراب
بيمار خندههاي توام، بيشتر بخند
خورشيد آرزوي مني، گرم تر بتاب
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۲:۰۵:۴۴ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)