هرچه بيشتر مي گريزم
به تو نزديكتر مي شوم
هرچه رو برمي گردانم
تو را بيشتر مي بينم
جزيره اي هستم
در آب هاي شيدايي
از همه سو
به تو محدودم.
هزار و يك آينه
تصويرت را مي چرخانند
از تو آغاز مي شوم
در تو پايان مي گيرم
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۱:۵۷:۱۳ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
خدايا؟
كمي بيا جلوتر...
ميخواهم در گوشت چيزي بگويم...
ما...
بدون هم...
دوام نمي آوريم!
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۱:۵۷:۱۲ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
بي تو بودن را تمام شهر با من گريه كرد
دوست با من هم صدا ناليد دشمن گريه كرد
جاي جاي بي تو بودن را در آن تنگ غروب
آسماني ابر با بغضي سترون گريه كرد
با هزاران آرزو يك مرد، مردي پر غرور
مثل يك آلاله در فصل شكفتن گريه كرد
اين خبر وقتي كه در دنياي گل ها پخش شد
نسترن در گوشه اي افسرد لادن گريه كرد
وسعت تنهايي ام را در شبستان غزل
شاعري با فاعلاتن فاعلاتن گريه كرد
گريه يعني انفجار بغض يعني درد عشق
بارها اين درد را در چاه بيژن گريه كرد
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۱:۵۷:۱۲ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
با تو شبها از زمين جدا ميشوم..
وسايلم را جمع ميكنم و راهي آسمان ميشوم...
مگر نميداني من و تو از جنس زمين نيستيم...
دستت را ميگيرم و به كهكشانم سفر ميكنم..
با تو اي تك ستاره قلبم هرشب در اسمانم...
در خلوت شبانه در بين ستارگان زيبا چشمانمان برق ميزند
از شادي و شوق وصال و پر ميشوم از عطر وجودت اي ناجي قلبم...
كاش بداني كه شبهايم با تو چه زيبا ورويايي ست تا سحرگاه كه چشم مي بنديم... .....
ولي اي كاش هرگز به زمين برنميگشتيم ...
آنگاه من آفتاب را نميديدم ...و چشم باز نميكردم بي حضور چشمانت...!
كاش...!
... دلنوشته N...
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۱:۵۷:۱۰ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
ميتــرســم…
كسـي بــوي ِ تنـت را بگيــرد
نغمــه ِ دلـت را بشنــود
و تو خــو بگيــري به مـــآنـدنـش!!!
چـه احســآس ِخـط خطــي و مبـهـمـ يسـت!
ايــن عــآشقــآنـه هــآي حســود مــن …
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۱:۵۷:۰۶ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
در زمستان، خشك
در پاييز زرد
و در بهار سبز مي شوند؟
تو باور نكن عشق من!
دوست داشتن اگر
به جان درخت ها هم بيفتد
چهار فصلشان شكوفه باران است.
N.........
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۱:۵۷:۰۵ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
هيچ گاه
نفهميده ام
دوست داشتن چرا اين همه
غم انگيز است؟
هيچ گاه
نمي فهمم
چرا مي گويند
آدمها با قلب هايشان عاشق مي شوند
وقتي كه من
هميشه عشق را
درگلويم احساس مي كنم؟
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۱:۵۷:۰۴ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
عشق پيچكي است كه ديوار نمي شناسد.💞
اصلاً مهم نيست
تو چند ساله باشي
من همسن و سال تو هستم
مهم نيست
خانه ات كجا باشد
براي يافتنت كافي است
چشم هايم را ببندم
خلاصه بگويم
حالا
هر قفلي كه مي خواهد
به درگاه خانه ات باشد
عشق پيچكي است
كه ديوار نمي شناسد
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۱:۵۷:۰۲ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
تنها به تو مي انديشم
چند روزي است كه تنها به تو مي انديشم
از خودم غافلم اما به تو مي انديشم
شب كه مهتاب درآيينه ي من مي رقصد
مي نشينم به تماشا، به تو مي انديشم
همه ي روز به تصوير تو مي پردازم
همه ي گريه شب را به تو مي انديشم
چيستي؟ خواب و خيالي؟ سفري؟ خاطره اي؟
كه در اين خلوت شب ها به تو مي انديشم
لحظه اي ياد تو از خاطر من خارج نيست
يا در آغوش مني يا به تو مي انديشم
اگر آينده به يك پنجره تبديل شود
پشت آن پنجره حتي به تو مي انديشم
تو به حافظ، به حقيقت، به غزل دلخوش باش
من به افسانه ي نيما به تو مي انديشم
نه به انديشه ي زيبا، نه به احساس لطيف
كه به تلفيقي از اينها به تو مي انديشم
تو به زيبايي دنياي كه مي انديشي؟
من كه تنها به تو، تنها به تو مي انديشم
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۱:۵۷:۰۱ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
ببوسم آن سر و چشمان دل رباي تو را
ز بعد اين همه ي تلخي كه ميكشد دل من
ببوسم آن لب شيرين جان فزاي تو را
كِي ام مجال كنار تو دست خواهد داد
كه غرق بوسه كنم باز دست و پاي تو را
مباد روزي چشم من اي چراغ اميد
كه خالي از تو ببينم شبي سراي تو را
دل گرفته ي من كي چو غنچه باز شود
مگر صبا برساند به من هواي تو را
چنان تو در دل من جا گرفته اي اي جان
كه هيچكس نتواند گرفت جاي تو را
ز روي خوب تو برخورده ام ، خوشا دل من
كه هم عطاي تو را ديد و هم لقاي تو را
سزاي خوبي نو بر نيامد از دستم
زمانه نيز چه بد ميدهد سزاي تو را
به ناز و نعمت باغ بهشت هم ندهم
كنار سفره ي نان و پنير و چاي تو را
به پايداري آن عشق سربلندم سوگند
كه سايه ي تو به سر ميبرد وفاي تو را
❤H❤
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۱:۵۷:۰۰ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)