لحظه شماري......
من براي ديدنت لحظه شماري مي كنم
مثل سربازاسيري بي قراري مي كنم
با تواعضاي وجودم غرق درآرامش است
غيرتو، با هركسي ناسازگاري مي كنم
چون دو تا كشوركه مرزمشترك دارند، من
با تواحساسِ قشنگ هم جواري مي كنم
شب به همراه تمام ابرهاي آسمان
دشت اندوهِ دلم را آبياري مي كنم
ياد توشيرين ترين رنج است باوركن كه من
همچو ايوب پيمبر، بردباري مي كنم
جزغم عشق تو خوردن روزو شب درزندگي
نه به جايي مي زنم سر، نه كه كاري مي كنم
مثل چشم روزه داراني كه مي جويند ماه
من براي ديدنت لحظه شماري مي كنم
برچسب: ،
ادامه مطلب