يه اتفاقي تو زندگيم رخ داده كه منو شوكه كرده...شبيه معجزه است...شبيه خوابه ....هنوزم باورم نميشه ...! گاهي روز زمينم و گاهي در حال پرواز ....
پرواز ......اره اين اسم برازنده اين موضوع هست..
بر عكس گذشته ها كه اينقدر با خودم حرف مي زدم و درددل مي كردم ديگه حرفي ندارم و فقط حس ...
حس كه نوشتني نيست .و اونم هر حسي ...وايييييييييي خدايا ! گيجم ولي ممنونوم ازت !!!!!!!!
عجب....ميگما.....خاشته...نپس چه....آشپلا......!
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۲:۰۱:۱۴ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
گر جان به جان من كني ♪♪ جان و جهان من تويي ♪♪ سير نميشوم ز تو ♪♪ تاب و توان من تويي ♪♪ نظري به حال ما كن ♪♪ تا روم به سمت كويت ♪♪ ديوانه تر از دلم نيست ♪♪ تا شود اسير رويت ♪♪
شوخيه مگه بذاري بري نموني ♪♪ تو يار مني نشون به اون نشوني ♪♪
شوخيه مگه دلو بزني به دريا ♪♪ عاشقي كني پرسه نزني تو شب ها ♪♪
شوخيه مگه بذاري بري نموني ♪♪ تو يار مني نشون به اون نشوني ♪♪
شوخيه مگه دلو بزني به دريا ♪♪ عاشقي كني پرسه نزني تو شب ها ♪♪ چه كنم وجود من با دل تو ساز شد ♪♪ همه دنياي من آن دلبر طناز شد ♪♪ تو كه بي وفا نبودي پر جور و جفا نبودي ♪♪ تو همه وجود مايي تو ز ما جدا نبودي ♪♪ ز ما جدا نبودي ♪♪
شوخيه مگه بذاري بري نموني ♪♪ تو يار مني نشون به اون نشوني ♪♪
شوخيه مگه دلو بزني به دريا ♪♪ عاشقي كني پرسه نزني تو شب ها ♪♪
شوخيه مگه بذاري بري نموني ♪♪ تو يار مني نشون به اون نشوني ♪♪
شوخيه مگه دلو بزني به دريا ♪♪ عاشقي كني پرسه نزني تو شب ها ♪♪
حميد هيراد شوخيه مگه
امروز خداحافظي كردم از شهرم ....از ديار آشناي غريبم...از خاطرات كودكي ام و باز سفر به جنوب ..به درياي هميشه همراه خودم ...به مآمن دردل هايم....در اين دنياي ....
خوشحالم كه دوباره دريا...دوباره موج ...دوباره ساحل ....و دوباره شرجي ....جنوب و جنوبي هاي خو ن گرم ....خدايا شكرت .....با كوله باري از خاطرات به دريا بازمي گردم و تنهاييم را با تو مثل قبل قسمت مي كنم...
منتظرم باش درياي بي كران خداوندي !!!!!!من با تو رازها دارم و حرفاي نگفته.....!!!!
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۲:۰۱:۱۴ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
هديه ام از تولد
گريه بود
خنديدن را تو به من آموختي
سنگ بوده ام
تو كوهم كردي
برف بوده ام
تو آبم كردي
آب مي شدم
تو خانه دريا را نشانم دادي
مي دانستم گريه چيست
خنديدن را
تو به من هديه كردي.
اي رهگذر....اي غريبه آشنا....كاش بماني و بماني و بماني !
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۲:۰۱:۱۳ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
باز بوي دفتر
پاك كن ها ي سفيد
ته مداد قرمز
باز هم مهر رسيد
باز هم رج زدن حرف الف
باز هم دختركي سر به هوا.دختري گيج كه نامش كبراست.
و هزاران سال است
قول ها داده به خود
و گرفته تصميم
كه دگر بار كتاب خود را
باز جا نگذارد.شب به زير باران
آن كتاب كهنه.همچنان خيس وچروكيده و باران زده است
باز هم سال دگر
باز پاييز دگر
باز تصميم دگر
باز كوكب خانم
چند مهمان دارد
باز هم سفره رنگين پهن است
و كدام از ماها
در پس اين همه سال…
حسرت خوردن از آن سفره كوكب خانم
همچنان با اونيست؟
خوش به حال عباس
خوش به حال كبري
خوش به حال حسنك
كه همه دغدغه شان.
سفره ودفتر خيس است وصداي يك بز
خوش به حال همه شان
كه زما جاماندند
همه كودك ماندند
ورسيديم ما به سرابي كه هم اكنون هستيم
وغم غربت ايام گذشته است كه دايم با ماست!!!!!!
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۲:۰۱:۱۲ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
گلايه دارم
گلايه دارم از اين روزهاي بي فردا از انتظارِ هبوط ِ سپيد فرداها
تمام جبر زمان را به طالعم بستند گلايه دارم از اين سرنوشت نازيبا
دلم براي خودم تنگ ميشود گاهي ميان كوچه و پس كوچه هاي پرغوغا
تنم به دست زمستان اسير بوران است رسيده تا تهِ ريشه زبانه ي سرما
عروس آرزوها را به دست غم كشتند منم كه مانده ام اينجا غريب و بي رويا
منم كه خاطره ها را چه تلخ يا شيرين به دوش مي كشم از لطف بي حد دنيا!
در آسمان خيالي،چقدر زيبايي شبيه اختر زيبا نگاه ِ شب پيما
نگاه خون شده ام را دليل،فرداهاست گلايه دارم از اين روزهاي بي فردا!
هر كس … يا شب ميميرد، يا روز … من؛ شبانه روز! . . . وقتي … خواب … برايِ فرار از “بيداري” باشد!
تمام شده اي! . . . تمام تنم ميلرزد… از زخمهايي كه خورده ام…!!
من از دست رفته ام…شكسته ام مي فهمي؟؟
به انتهاي بودنم رسيده ام اما…! اشك نميريزم پنهان شده ام پشت لبخندي كه درد ميكند...!
من؛
از اين مني،
كه هر لحظه دلتنگِ توست …
مُتنفرم!
گاهي وقت ها آنقدر از زندگي خسته مي شوم كه دلم مي خواهد قبل از خواب،
ساعت را روي “ هيچوقت ” كوك كنم …
فقط خدا مي داند چه مي خواهم و اي كاش...!
نگفتم ......ميره اونم بدون خداحافظي .......يجورايي بعضي ها غيبشون مي زنه!............
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۲:۰۱:۱۱ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
بكي هست تو .....! ...كه هر شب واسه من مي نويسه و من خوابم ......گاهي هم بيدارم ...
يكي هست كه گاهي اصلا نمي خوابه ....حتي وقتي من دارم از خواب ميميرم !
يكي هست ..نمي شناسمش ولي سماجت داره ....و اونم سماجتي شيرين و خنده دار!
نمي خوام ذهنم مشغولش باشه اما ميشه ...فعلا كه عزيز خودم شده....
وايييييي چه حسي هم خوبه و هم ترس داره و هم خنده داره !
فعلا كليك كرده روي يه جمه دو كلمه اي !!!!!! از من بشنوه اما من واقعا نمي تونم بگم...
چون اصلا .......ندارم خوب...
ولي دلمم نمي خواد بره ...يجوريايي دوست داشنتني هست !!!!
اما هيچي ازش نمي دونم ....چكار كنم بازم دلم .....!
وقتي هست مزاحمه و لي با احترام مزاحمم مي شه !
با احترام نمي ذاره بخوابم ....!
و با احترام از مي خواد حروفي رو سر هم كنم و جمله كاملشو بهش بگم....
عجيبه اونم منو نمي شناسه و فقط هي تصوير و گل و جملات ...... اي بابا .....!
چي دارم مي گم من!
اما لامصب جوري شده كه دلم براي مزاحمتشم تنگ ميشه !
و هي نگاه مي كنم كي مياد!
و نميتونم بگم نيا!
يا برو!
موندم با خودمو و دلم و .....خدايا!!!! و هزار دلهره...اگه بمونه و اوني نباشه كه بايد ياشه...
يا اگه بمونه و خودش باشه ولي بخواد بره.....
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۲:۰۱:۱۱ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
دلم مي خواست يه روز خاص باشه ولي نيست .....و فكر نمي كنم بشه !!!!!!
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۲:۰۱:۱۰ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
تو همان گمشده اي كه دلم مي خواهد و نيستي زبرم....!
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۲:۰۱:۰۹ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)
تو هموني كه آغوشت بوي امنيت ميده...!!!
تو هموني كه قلبمو مي كني از جاش وقتي مياي سمتم ......
بيا به شهر من!! به كلبه تنهاييم ! غريبگي نكن اي آشناي .....
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۲۹ شهريور ۱۴۰۲ساعت:
۱۲:۰۱:۰۸ توسط:خلوت خيال موضوع:
نظرات (0)