يادت هست!!!؟
تو به همهمه ي چشم من آگاهتري
كه تو را به خود ميخواند
در فضاي آبي آرامش خواب
با تپش بي وقفه ي احساسم
گفتم:كه تورا ميخواهم
من به حجم سبز تبسمهايت محتاجم
و تو در طرح خنده ي من آرامتري
چه نجواي خوشي داشت آهنگ نگاهت
كه مرا ميخواند
وقتي در طراوت خنك دستانت سيب ميچيدم
شاخه ي گرم محبت سايه بانم بود
يادت هست به هم خنديديمو
در جويبار شادي شستيم پاي دلمان را
وقتي عطر خدا را اقاقي ها به ما بخشيد
يادت هست مرغ بي تاب دلم
لب حوض تنم در خواب بود
لحظه ي خنديد ماه و چشمك زد خاطره ها
يادت هست
وقتي زمان نشست لب حوض و بوسيد گل سرخ
بس تماشايي شد عشق بازي
دو چشم ابي دريا وستاره
لب پر ميزد موج تنم با وزش احساس تو در بركه ي قلبم
و چه خواهش ها بود ميان فرصت چيدن سيب
چلچله ها هم فهميدند من وتو عاشق گشتيم
وقتي پلكان اقاقي هارا بستيم
تا نبينند دزديدن تبسم هايت را
و تو پيچيدي بر ساقه ي روحم چون نيلوفر
وقتي تصوير تو را نقش ميزد خداي عشق بر قلبم
يادت هست
باد غزل ميخواند با من
و تو ان روز از تصوير بي حجم قفس تنگ دلم
كبوتر ساختي
دميدي نفس عشق بر ان تا زنده شوم
و چه زيبا بود ان روز
وقتي شدم آزاد با تو هم پرواز...
تقديم به فرشته روياهاي من !
برچسب: ،
ادامه مطلب