خلوت خیال...!

خلوت خیال.........❣

گوشه ای از این کلبه با چراغ دستی کوچکی کنارم با سوسویی ضعیفی از نور زرد ...

در خلوت خیالم نشسته به دیوار تکیه میدهم..

دوتا دستامو تکیه گاه چونه ام‌میکنم ..

وخیره به پنجره و آسمان...

و در خیالم گذر و سفر به دور دستها و بی نهایتها ...

همه آرزوهای ممکن و گاهی غیرممکن از ذهن مخشوشم عبور میکند...

گاهی لبخندی دلنشین برلبانم نقش میبندد..و گاهی..

و گاهی ناخودآگاه یک آه سرد غلیظ از ته دل میکشم و ...اونوقت مثل همیشه......باز اهنگمو پلی میکنم و این بار...

چشمانم که باز و بسته میشود.. تمام بغض درونم را به بیرون رها میکند و گونه های سردم با قطره های گرم اشکهایم که سرازیر میشود نوازش میشود...و.....

و تا به خودم میام زمان از نیمه شب گذشته و به سحر رسیده ....و من بی خواب در پی چرایی هااااا......و ای کاش هااااا

.....❣

................از دلنوشته های N

تو همانی که به قصر دل من سلطانی"
حاکم قلب منی ، خوب خودت می دانی

همه ی فکر و خیالم ، فقط اندیشه ی توست
تو همانی که در این خاطره ها پنهانی

در دلم عشق کسی نیست به جز عشق رخت
خط به خط راز مرا از نگهم می خوانی

قلبم از هر نفس تو ضربان می گیرد
همه شب در تپش جان و دلم مهمانی

شدم انگشت نمای همه ی مردم شهر
همه گویند که دیوانه و سرگردانی ...

دگر افزون شده از زخم زبان ، درد دلم
تو همانی که همه درد مرا درمانی

حکم کن ای شه احساس دل عاشق من
حاکم عشقی و این را به یقین می دانی! ❤

خدایا چه کنم دلم تنگه خییییییلی😭😭😭😭