در فراغ شانه هایت..!
سکوتم را به باران هدیه کردم
تمام زندگی را گریه کردم
نبودی در فراق شانه هایت
به هر خاکی رسیدم تکیه کردم
کنار آشیانه تو آشیانه می کنم
فضایه آشیانه را پر از ترانه می کنم
کسی سوال می کند بخاطر چه زنده ای؟
و من برای زندگی تو را بهانه می کنم
تقصیر دلم چیست اگر روی تو زیبا ست
حاجت به بیان نیست که از روی تو پیدا ست
من تشنه ی یک لحظه تماشای تو هستم
افسوس که یک لحظه تماشای تو رویا ست
در خانه ی احساس اگر زمزمه ای است
آن زمزمه از توست که در جان دل ما ست
من قایق آواره ی دریای تو هستم
خوب است بدانی که دلم عاشق دریا ست
در حسرت دیدار تو می سوزم و امٌا
این دست خودم نیست به حق روی تو زیباست
برچسب: ،
امتیاز:
بازدید: