وبلاگ رایگان دانلود فیلم و سریال رایگان ساخت وبلاگ رایگان
حذف در پنل کاربری [X]
مرداب عشق... خلوت خیال...!

خلوت خیال...!

دست نوشته ها

مرداب عشق...

ولی ا این عشق یکطرفه شد و رفت !!!!!!!رفت    سالهاست که رفته و ......!!!!!!!!

با خود گفتم باید به او برسم 

 فقط او را در نظر داشتم به هیچ کس دیگر نمی اندیشیدم نه به خودم فکر می کردم نه به زندگی که داشتم

فقط او برایم مهم بودنه چیز دیگری...............

او کاری کرده بود که من دیوانه اش بودم دیوانه اش شده بودم نمی دانستم چگونه از این مخمصه نجات یابم

کاری کرده بود که در باتلاق وجودش گیر بیوفتم وآنقدر دست پا بزنم که درون آن غرق شوم

او نیز مرا میخواست و من از چشمانش می خواندم...

من از فرط خواستنش مردن را می خواستم و او نه می خواست من بمیرم و نه می توانست جلوی مردنم

بگیرد...او نیز دست و پا می زد...بین من و زندگی اش و شاید مردن....

و من همچنان برایش میمردم و او نمی دانست نمی فهمید چون مرا نمی دید...از حال و روزم بی خبر....

با خود گفتم ای کاش همه دست در دست هم میدادند تا شاید اومرا ببیند مرا تماشا کند

آن قدر به او فکر کردم وبرای خودم غصه خوردم که چرا نمی توانم به او بگویم دوستت دارم...بگویم من هنوز هستم ...من هنوز دیوانه وار تو را ........و زندگی همینطور می گذشت

من واقعا در باتلاق وجودش گیر افتادم

غرق شدم ولی او  ایستاد و غرق شدنم را  دید و  رفت ...رفت ....رفت ..ومن !!!!!

 

 

 



برچسب: ،
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۹ شهریور ۱۴۰۲ساعت: ۱۲:۰۰:۴۸ توسط:خلوت خیال موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :