عشق کودکی ام ...
امروز با شاخه گلی سرخ ودستانی لرزان به دیدارت می آیم
این اشک های من از سردلتنگی است
دلتنگی برای بوسه زدن بر دستهای مهربانت
کاش بودی...
امروز دلم آتش گرفت ودوباره جای خالیت را حس کردم
می دانم جای تو خوب است
وفرشته های آسمان امروز را برایت جشن می گیرند
آخر میدانم که بهشت زیر پای توست....
کاش فقط امروز نگاهت را داشتم
خدایا کاش فقط یک بار دیگر
آغوشش را داشتم
**********************************************
مادرم تو را دوست دارم و از کودکی ام چهره زیبای دلربایت را به یاد دارم..بوسه های گرم مهربانت بر سرم
بر دستهایم...نوازشهای آرام و بی ریایت هنگام گریه و هنگام خوابم ...
مادرم به یاد دارم در چنین روزی چه مظلومانه در بستر بیماری نیمه شب مرا خواب کردی و خود پرکشیدی !!!
مادرم به یاد دارم صبحم دیگر با لبخندت آغاز نشد و دیگر روی ماهت را ندیدم ..
آن زمان من 8 ساله بودم و به اندازه امروزم که سالها گذشته به تو و قلب مهربانت نیازداشتم و دارم..
مادرم 28 اسفند یادآور آن روز تلخ در بهاری زیبا و با طراوت بود که من سالهاست معنای این دو را نفهمیده ام..
هر سال به یادت روزهای پایان سال را می گذرانم و غمت تمامی ندارد..
تو برای من همیشه همان عشق ابدی و بی انتها هستی ..
و من همیشه همان کودک نیازمند فرشته ای چون تو ...خدایت بیامرزد و قرین رحمت الهی باشی عشق من ...
دوستت دارم و هیچگاه از قلبم پاک نخواهی شد ....
برچسب: ،