وبلاگ رایگان دانلود فیلم و سریال رایگان ساخت وبلاگ رایگان
حذف در پنل کاربری [X]
گذشته هاي دور....وتلخ خلوت خیال...!

خلوت خیال...!

دست نوشته ها

گذشته های دور....وتلخ

بعضی وقتها آدم به گذشته های خیلی دور برمی گرده و لحظات سپری شده در عمرش مثل یه فیلم به عقب بر می گرده و مرور می شه ..

خاطراتی تلخ و شیرین ..کودکی و جوانی و ....

کودکی ام را ...شیطنتهای آن زمانم را در کنار مادرم و پدرم دوست دارم و از بیاد آوردن آنها لذت می برم ..

بعضی وقتها خاطره از دست دادن مادرم را آنهم درست زمانی که 8 سالم بود شیطنهای شیرینم را زخمی    می کندو ...

مدرسه ابتدایی ام را دوست دارم ..آن زمان که باشوق رسیدن به خانه و دیدار مادرم باشدت به سمت خانه میدویدم ...کفشهایم را که همیشه از شدت بازیگوشی پاره بود و خاکی ...

پیشانی ام را که از فرط بالا و پایین پریدن در کوچه و مدرسه مدام سیاه و کبود و گاهی زخمی بود..

و خلاصه عروسکهای پارچه ای و بامزه ای که با دست مادرم برایم درست می شدو نان های کوچکی که درتنور خانه برایم کودکانه درست می شد و ...همه  همه را دوست دارم و حق دارم از دست دادن این همه شادی را یک جا با نبود مادرم یک هیاهوی وحشتناک بپندارم ...

مادرم رفت و مرا با کوله باری از غم و غصه و تنهایی تنها گذاشت ...

نوجوانی ام را بدون او سپری کردم ...درددلهای نوجوانی ام را در خودم مثل یک بغض فرو بردم و سالیان عمرم را در انتظار یک لحظه دیدار رویش سپری کردم ...

من هم اینک مثل همان کودکی هایم ...بازهم هوایش را می کنم ...دلم او رامی خواهد...با آغوش گرم و مهربانش و دستان گرم و با محبتش که مرا نوازش کند...

کاش بود ...به هنگام دلتنگیهایم سرم را روی پایش می گذاشتم و عاشقانه به چشمان چروکیده اش می نگریستم و برایش شعرهای کودکانه می خواندم ..و او دستان پر مهرش را در موهای من فرو می برد و از ته دل بوسه ای بر پیشانی ام می زد و مرا محکم می فشرد و من در فشار  آغوشش گم میشدم.................

کاش و کاش هایی که مدام مرا در دلتنگی محض فرو می برد...

هیچ کس و هیچ گاه نتوانست جای او را برایم پر کند ...عشق به او برایم یک عشق یکتا و بی نهایت بود ...

تا اینکه ....آری .....................می شود با عشق دیگری پر کرد این زخمهای حاصل از تنهایی را .....

 

باید مثل خودت را جستجو کرد

باید یک نفر همانند خودت را یافت

کسی که مثل خودت نیاز به آرامش داشته باشدو ..

بتواند تو را بفهمد ...وجودش به وجودت بسته شود...بی تو بمیرد و با تو زندگی کند ...آری هست...می شود

کمیاب است ولی وجود دارد........

........................من میدانم که روزی او را می یابم و بجای همه نداشته هایم دوستش دارم و می ستایمش !

 

 

 

 



برچسب: ،
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۹ شهریور ۱۴۰۲ساعت: ۱۱:۵۸:۳۹ توسط:خلوت خیال موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :