شمع و پروانه......و عشق
گویند در آن لحظه که پروانه عاشق
چرخی زند آرام که مستانه بسوزد
مستانه به پرواز در آید به سر شمع
تا هستی خودداده وفرزانه بسوزد
با ناله جان کاه تمنا کند از شمع
بگذار که این عاشق دیوانه بسوزد
اول به پر وبال زند آتش حسرت
تا در نظر یار فقیرانه بسوزد
آنگاه که خاکستر جسمش به هوا رفت
با شعله در آمیزد وشاهانه بسوزد
من نیز چوپروانه دراین شهر غریبم
بگذاردلم مست وغریبانه بسوزد
آرام تر ای شمع شب افروز خدا را
از ترس رقیب آمده دزدانه بسوزد
یارب به کجا رسم چنین است که عاشق
در بستر معشوقه غریبانه بسوزد
تقدیم به........H...........🌷❤🌷
برچسب: ،
امتیاز:
بازدید: