ضربان...
گاهی دنیا برایت جوری تنگ میشود و بغضی سنگین بر دلت مینشیند که انگار تمام ادمهای دنیا دستشان را برگلویت گذاشتن و راه نفست بسته شده و به هر دری میزنی گویی بسته و پشت میله های اهنین دنیا گیر کردی و هیچ روزنه فراری نیست...گاهی در این لحظه یک آهنگ آرام...یه عکس ...یه خاطره و یا پناه بردن به گوشه ای تنها...کنار دریا...یا نه نشستن در ماشین و زل زدن به خیابانها و ماشین ها...گاهی هم راه رفتن بدون هدف در امتداد پیاده رو ...خلاصه همه اینها رو امتحان میکتی و بعد از گذشت چند ساعتی میبینی بازهم انگار زندکی برایت جریان دارد....چون هنوز به عشق یکی قلبت در حال تپیدن هست...
فقط به عشق یک نفر...و چه زیباست رویای بودن با همان یک نفر❤😢
برچسب: ،
امتیاز:
بازدید: