شبگرد تنها....
قدم درکوچه های شب گذارم
به گامی کوچه ها را می سپارم
نمیدانم بدنبال چه هستم
هدف یا مقصدی ثابت ندارم
مرا امشب محیط خانه تنگ است
پریشانم , ملولم , بیقرارم
زاینرو من زدم از خانه بیرون
که شب را درخیابانها سر آرم
خیابان تهی غرق سکوت است
فقط من عابر این رهگذارم
درمیخانه هابستند ورفتند
ولی پیمانه ای آید بکارم
که مستانه روم در کوی وبرزن
بگریم نیمه شب برحال زارم
منم آن غمدل شبگرد وتنها
که آرامی ندارد روزگارم
کنون دراین شب پائیزی وسرد
منم آواره ای ،غمگین وشبگرد
سکوت خالی این کوچه ها را
صدای پای من امشب فنا کرد
کنون تنها به اشکی غمگنانه
خموشم در نداری های همدرد
مرا تنهائی وبی همزبانی
به شبها رهگذار کوچه ها کرد.
برچسب: ،
امتیاز:
بازدید: