حالم خرابه ...!
خدایا چقدر دلم خونه ...چقدر حس بدی دارم ..خدایا دلم آغوشی از مردن می خواهد ..
خدایا تو از دلم و از هر لحظه حرکتم باخبری ...بگو چنین وقتهایی که ناخواسته کسی را از خودم میرنجام و سپس در معرض دلتنگی و غصه قرار میگیرم چه کنم..
خدایا ساعتهاست که دلم یه لحظه آرام و قرار ندارد ..ساعتهاست که از گناه مرتکب نشده پشیمانم ..خدایا تو می دانی تا به خودم برگردم خیلی طول می کشه ...دارم از غصه دق می کنم.
خدایا مگر تو با من نیستی و ندیدی...!مگر در دلم نیستی !مگر خبر نداری از دلم !
پس چرا بهش الهام نمی کنی ...چرا جوابمو نداد...چرا حوصله منو نداشت ...آیا هنوز هم دلخوره..؟
خدایا دلم فغان هست ...قلبم آتیش گرفته ! ای کاش جای دنجی که خودت می دانی کجاست بودم و از ته قلبم فریاد می زدم و اشک می ریختم ..خدایا منو زودتر از این حال نجات بده ..
خدای خوب من...!
اگر نبود چرا مثل همیشه نبود...خستگی بهانه و تبرئه خوبی برای جوابش نیست ...
من اونو مشناسم حرفی در دل داره که به زبان نمیاره ...و همین منو از درون آتیش می زنه ...
دلخوره اما نمی گه ..خدایا قلب منو و جان منو ازم بگیر و در عوض حالش را هر چه هست خوب کن !
خدای مهربان !من لحظه ای ناراحتی اش را نمی توانم تحمل کنم و عذاب می کشم خصوصاً اگر مسبب ناراحتی اون من باشم دیگر وای بر من...
خدای خوب من...کاری کن حال دلم خوب شود....حال دلش خوب شود...
برچسب: ،