وبلاگ رایگان دانلود فیلم و سریال رایگان ساخت وبلاگ رایگان
حذف در پنل کاربری [X]
بازگشته ......به به خلوت خیال...!

خلوت خیال...!

دست نوشته ها

بازگشته ......به به

 

 

امید جانم ز سفر بازآمد 

شکر دهانم ز سفر بازامد

عزیز آن که بی خبر به ناگهان رود سحر

چو ندارد دیگر دلبندی به لبش ننشیند لبخندی

چو غنچه ی سپیده دم شکفته شد لبم ز هم

که شنیدم یارم بازآمد ز سفر غمخوارم بازآمد

همچنان ، که عاقبت پس از همه شب بدمد سحر ،

ناگهان نگارِ من ، چنان مهِ نو آمد از سفر

همچنان ، که عاقبت پس از همه شب بدمد سحر ،

ناگهان نگارِ من ، چنان مِه نو آمد از سفر

من هم ، پس از آن دوری

بعد از ، غم مهجوری

یک شاخه ی گل ، بُردم به برش

یک شاخه ی گل ، بُردم به برش

دیدم ، که نگارِ من سرخوش ، ز کنار من بگذشت و به بر یارِ دگرش بگذشت و به بر یارِ دگرش

وای از آن گلی که دست من بود

خموش و یک جهان سخن بود

خموش و یک جهان سخن بود

گل ، که شهره شد به بی وفایی

ز دیدن چنین جدایی

ز غصّه ی پاره پیرُهَن بود



برچسب: ،
بازدید:
+ نوشته شده: ۲۹ شهریور ۱۴۰۲ساعت: ۱۱:۵۲:۱۸ توسط:خلوت خیال موضوع: نظرات (0)

به اشتراک بگذارید :

Donbaler Donbaleh LinkPad Twitter Facebook Google Buzz Google Bookmarks Digg Technorati delicious
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :