دوستت دارم هم آواز شبهای بارانیم ...
صبحی تازه
پنجره ای رو به خورشید
چشمانی منتظر
و دلی چون همیشه عاشق.
اخم نکن مهربان من
اگر نجواهایم تو را می آزارد
سکوت می کنم
تا ابد و تا آخرین لحظه باران.
برایت با ذره ذره وجودم
می نویسم
شاید زیبا نباشد
اما از لحظه لحظه زندگی در کنار تو می گویم
تو و بودت برایم هر روز، نامه ای تازه می آفریند.
صبحگاهی با نسیم دل انگیز تو
و شبانگاهی که دوست دارم باز در آغوش مهربانت آرام بگیرم
چون شبنم بر روی برگ
همچو موج بر دریا
و مه بر جنگل سبز.
دوست دارم هر لحظه هر آن بگویم دوستت دارم
و انعکاس صدایم را با باران چشمانم حس کنی .
دوست دارم همیشه در کنارم باشی
و عطر نفسهایت را با گلهای سرخ باغچه تنهاییم حس کنم.
دوست دارم با خیال تو بخوابم و با نسیم بوسه هایت بیدار شوم
و باز تو باشی و من و یک دفتر پر از خاطرات عاشقانه .
دوست دارم آخرین غزل عمرم نیز چون این نامه تمام شود
با نجوایی از دلی تنها و رسوا.
چشمانم را می ببندم و بازمی گویم :
دوستت دارم مونس قلبم
دوستت دارم همدم همه عمرم
دوستت دارم هم آواز شبهای بارانیم ...کجایی!
برچسب: ،